۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

یادداشت /دکتر علی محمد حاضری ، دبیركل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس




اختصاصی ایران آزاد

با اساتید برجسته کشور چگونه رفتار می کنیم ؟
این روزها در آستانه روز معلم قرار داریم و علی القاعده دستگاههای علمی - آموزشی و نیز نظام آموزش عالی و دانشگاههای کشور ، در تکاپوی انتخاب ومعرفی اساتید ومعلمین نمونه خود قرار دارند . با خود می اندیشم اگر اصل تعیین روز معلم و تقدیر از اساتید وبرجستگان عرصه تعلیم وتربیت کشور امری مبارک ومیمون است آیا به راستی مجموعه عملکرد ها واقدامات نهادها وموسسات رسمی جامعه ما چقدر با این امر مبارک ، سازگار و همنوا است . این روزها با اخبار جسته وگریخته اما مستمر ومتواتری از برخورد با اساتید و بازداشت ، اخراج ، بازنشست کردن های حذفی ، صدور احکام تعلیق ، عدم تبدیل وضعیت استخدامی ، عدم تمدید قرارداد و... اساتید در نظام دانشگاهی کشور مواجه هستیم . برخورد هایی که ظاهرا ریشه در انتقادها و مخالفت این اساتید با پاره ای ازمواضع وعملکرد های بعضی از مسئولین دارد.
بدون آنکه بخواهم در خصوص همه موارد ومصادیق این برخورد ها اظهار نظری تعمیم یافته داشته باشم ، ترجیح می دهم در خصوص چند نفر از اساتید که آشنایی وشناخت طولانی مدت وبی واسطه ای از آنها دارم سخن بگویم وتاسف عمیق خود را از نحوه مواجهه با آنها ابراز دارم . آقایان دکتر علیرضا بهشتی استادگروه علوم سیاسی ودکتر قربان بهزادیان نژاد ، استاد میکروبیولوژی دانشگاه تربیت مدرس ، دکتر داوود سلیمانی استاد الهیات ومعارف اسلامی دانشگاه تهران و دکتر علی عرب مازار استاد اقتصاد دانشکاه علامه طباطبایی از جمله اساتیدی هستند که مشمول این گونه برخورد ها و تضییقات بوده اند . در عین حال با شناختی که از آنها دارم بی تردید آنها را نمونه های اعلای اساتید برجسته و الگو در نظام جمهوری اسلامی ایران به حساب می آورم. این ادعای خود را بر اساس ملاک های زیر مطرح می نمایم .
1- این عزیزان نوعا در رشته علمی وتخصص خود چهره ای برجسته ومعتبر و خالق آثار علمی ارزشمند شناخته می شوند و در حلقه همکاران دانشگاهی خود از چهره های موفق و ممتاز به حساب می آیند و بعضا حتی درجات ورتبه های علمی نظام دانشگاهی را با سرعتی بیشتر از حد معمول طی نموده اند .
2- این اساتید تماما از نظر اخلاق علمی وارتباطی اساتیدی منضبط ، متخلق و متواضع می باشند که روابط کاملا مطلوبی با همکاران و دانشجویان خود داشته اند و علاوه بر اشتهار علمی و تخصصی ، از اعتبار و محبوبیت اجتماعی مطلوبی نیز برخوردار هستند .
3- این بزرگان علاوه بر دو معیار علمی – اخلاقی عام فوق که تقریبا در همه نظامهای ارزشی وفرهنگی و مجامع علمی معتبر شناخته می شوند ، بر اساس ارزشهای ویژه جامعه اسلامی – انقلابی خودمان نیز مطلوبیت های چشمگیری دارند. همه آنان که با این عزیزان از نزدیک آشنایی دارند گواهی خواهند داد اینان مسلمانانی کاملا ملتزم و مقید به احکام شریعت به حساب می آیند و به جرات می توان گفت شرط عدالت در خصوص آنها به نحو اطمینان بخشی محرز است . همچنین این عزیزان به تناسب شرایط سنی ، سوابق بسیار ارزشمندی در مسئولیت شناسی ، تعهد اجتماعی و خدمات انقلابی و ایثار گرایانه دارند که نوعا گرفتاری های فعلی آنها نیز ریشه در همین ویژگی آنها دارد. سوابق جبهه و جنگ ، فعالیت در نهادهای انقلابی و حضور در صحنه های سیاسی و جبهه گیری های اعتقادی - سیاسی و پرهیز از فرصت طلبی ها و منفعت جویی های مرسوم ، در پیشینه زندگی و عملکرد آنها کاملا نمایان است .
این پیشینه ها وخصوصیات رادر حالی مرور کردیم که علیرغم داشتن مواضع انتقادی نسبت به پاره ای از رخدادها و عملکردها بویژه در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم و حوادث پس از آن ، این عزیزان در اتخاذ همین مواضع انتقادی نیز آنچنان معقول و معتدل عمل کرده اند که تا لحظه نگارش این سطور هنوز هیچ مرجع حقوقی و قضایی نیز هیچ گونه حکمی در اثبات تخلف یا مجرمیت این عزیزان صادر نکرده است ( صرف نظر از این که متاسفانه در شرایط فعلی لااقل در محکمه افکار عمومی بخش مهمی ازجامعه ، صدور چنین احکامی نیز لزوما اثبات گر مجرمیت آنها نیست )
به این ترتیب این بزرگان که بر اساس ملاکهای فوق می توانستیم انتظار داشته باشیم در ایام پیش رو هر یک به فراخور موقعیت خاص خود دریافت کنندگان مدالهای افتخار وتکریم در روز بزرگداشت معلم باشند ، اینک در حال تحمل گرفتاری ها و مجازات های غیر قابل باوری هستند که تا کنون چیزی جز طرح اتها م های اثبات نشده پشتوانه معتبردیگری نداشته است .تحمل حدود 10 ماه زندان مستمر که بخش مهمی از آن نیز در سلول های انفرادی بوده است از سوی دکتر سلیمانی ، تداوم بازداشت 4ماهه آقایا ن دکتر علی عرب مازار ودکتر بهزادیان نژاد و نیز بازداشت های مکرر دکتر علیرضا بهشتی و صدور احکام تعلیق خدمت برای دو نفر اخیر در دانشگاه تربیت مدرس ، نمادی از این گرفتاری ها و مضایق است . بی گمان همه می دانند که کسی چون دکتر علیرضابهشتی اگر از موضع دردمندی ومسئولیت شناسی ، منتقد وضع موجود نبود واگر کمترین تمایل و رغبتی به کسب مقا م و موقعیت به هر قیمت داشت ، امروز در جایگاهی به مراتب بالاتر از موقعیت اتهام زنندگان و محاکمه کنندکان وی قرار می داشت . به نظر حقیر ، چنین شکاف وفاصله ای بین وضعیت قابل انتظار و وضعیت محقق امثال بهشتی ها ، زیبنده نظام جمهوری اسلامی ایران نیست وعلاوه بر نارسایی های فعلی، تاریخ قضاوتی نازیبا از نظام بدست خواهدداد و این امر مسئولیت همه دوستداران نظام را در مسیر اصلاح وضعیت موجود دو چندان می کند

خبر ویژه






طی آخرین اخبار رسیده از نظر سنجی اینترنتی و جهانی مجله تایم(TIME) که طی آن از بین 100 شخصیت تاثیرگذار و مهم جهان،پرنفوذترین شخصیت سال را انتخاب می نمود ، میرحسین موسوی توانست با کسب آرایی قریب به یک و نیم میلیون در صدر این لیست 100نفره قرار بگیرد ؛ زهرا رهنورد نیز موفق به کسب رتبه دهم شد. قرار بوده است که عکس نفر برتر این نظر سنجی در روی جلد شماره آتی این مجله مهم چاپ گردد.

گفتاری از آیت الله شهید دکتر بهشتی



تعليم و تربيت (1)


متنی که در ادامه می خوانید سخنرانی شهید بهشتی در سالن اجتماعات آموزش و پرورش کرج و در جمع معلمان است که در سال 59 صورت گرفته و متناسب با حال و هوای امروز است.

قرآن به ما مى‏آموزد كه خداوند پس از آفرينش زمين و آسمان، گياهان و جانداران ديگر، خواست موجودى بيافريند كه در اين عرصه پهناور، با انتخاب خودش و به پاى خودش حركت كند و هدف و جهت را خودش انتخاب كند. از نظر ما، انسان بايد در انتخاب خويش و اراده خويش، و در حركت كردن، خداگونه باشد. بزرگترين خداگونگى انسان در همين بعد اوست: خود مى‏شناسد، خود مى‏سنجد، خود برمى‏گزيند، خود مى‏سازد و خود مى‏آفريند. خلاقيت بر اساس انتخاب خويشتن، بزرگترين و مهمترين بُعد خدا گونگى انسان است. از آنجا كه جهت اصلى اين گزينش و انتخاب، سبيل الله است، يعنى اينكه آدمى رو به خدا و در راه خدا حركت بكند، لذا براساس گزينش آگاهانه و آزادانه، بايد خداجوى باشد و خداپوى بشود. به اين ترتيب خداگونگى دوم او، يعنى به خصلتهاى كمال و تعالى آراسته شدن، پس از انتخاب آزادانه او تحقق پيدا مى‏كند. اين‏همه، تنها و تنها در پرتو تعليم و تربيت به وجود مى‏آيد. سرمايه انسان، علم گسترده او و منشها و روشهاى متعالى كسب شده اوست. يك انقلاب بايد از همه راهها و امكانها و فرصتها، در اين خط استفاده كند: خط آگاهى دادن و ساختن و آگاه كردن؛ تزكيه و تعليم، يا تعليم و تزكيه. در قرآن گاهى تزكيه مقدم بر تعليم آمده و گاه تعليم مقدم بر تزكيه؛ چون هر دو صحيح است. انسان با آگاهى، خط پاك‏انديشى و پاك‏رفتارى را پيدا مى‏كند و با هر قدمى كه در راه پاك‏انديشى و پاك‏رفتارى بردارد امكان آزادتر شدن بيشترى را به دست مى‏آورد.
اين ساختن انسانها بر فراز متعالى اسلام، راههاى گوناگون دارد. شما به اين نكته، كه روح عرايض امروز من است، با دقت توجه كنيد؛ بعد اگر ديديد كه اين اصل يك اصل مهم است، در تنظيم فعاليتها روى آن تكيه كنيد.
چگونه مى‏توان انسانها را - از نسل نوجوان كه آماده‏ترين نسل براى تعليم و تزكيه است، تا نسل سالخورده كه قسمت معظم فرصتها را پشت سر گذاشته - طى يك انقلاب، در مسير خودسازى آگاهانه، بر مبناى معيارهاى اصيل مكتب تربيت كرد؟ آنچه من مى‏خواهم عرض كنم اين است: مؤثرترين و پرتوانترين و پربُردترين راه، ايجاد يك جريان نيرومند پرجاذبه معنوى - مادى است كه افراد جامعه را در خود بكشاند و آنها را طورى با خودش ببرد كه حركتشان جوّى نباشد، اما از حداكثر زمينه )زمينه مساعد( و امكان، برخوردارشان كند.
براى اينكه نسلهاى مختلفِ يك جامعه انقلاب كرده، در مسير انقلاب و با معيارهاى انقلاب، خودسازى آگاهانه داشته باشند و انسانهاى نويى بشوند و تولّدى دوباره بيابند، لازم است انقلاب جريان پرتوانِ نيرومندِ گسترده‏اى را به وجود آورد كه بتواند افراد جامعه را در خودش فرو ببرد و با خودش هماهنگ سازد، اما به شكلى كه آنها حركتشان، حركت آگاهانه و آزادانه‏اى باشد، نه حركتى از روى جبر و تسليم. بنابراين، حالت »با خود بردن« نبايد بدون آگاهى و آزادى باشد، بلكه بايد حالت در اختيار نهادنِ حداكثرِ زمينه مساعد و امكانات را داشته باشد و شوق‏انگيز و رغبت‏انگيز باشد. اين بايد خط اصلى تعليم و تربيت، تربيت و تعليم، در همه نهادهاى انقلابى جامعه اسلامى ما باشد.
شما برادرها و خواهرها، روى اين نقطه نظر بينديشيد؛ نظر دهيد؛ و اگر آن را اصلى صحيح و موجه يافتيد، در ايجاد اين جريان كوشا باشيد. - اينك يكى يكى اين نكته‏ها را توضيح مى‏دهم.
اگر ما براى خودسازى انسانهاى يك جامعه انقلابى بخواهيم به همان شيوه آگاهى دادنهاى فردى، و حتى گروهى، و دعوت اشخاص به عمل صالح اكتفا كنيم، بدون آنكه به كل جريان به صورت يك كلّ بينديشيم و توجه كنيم، افراد به سمت حركت مى‏آيند، به سمت مكتب مى‏آيند، از ايمان و عمل صالح هم در درجات مختلف برخوردار مى‏شوند، ولى همواره حركتشان، آمدنشان، با برخورد با موانع و مشكلات و ناهمسازيهاى فراوان روبروست، به طورى كه فكر نمى‏كنند در يك نظام جديد قرار گرفته‏اند و حركت مى‏كنند. در اين صورت فكر مى‏كنند هنوز آهنگ حركت، شرايط حركت و شكل حركت، چيزى است شبيه آهنگ و شكل قبل از پيروزى انقلاب. يعنى هنوز با محيط خويش بيگانه است و در يك محيط نامساعد، دارند با تمام تلاش دست و پا مى‏زنند؛ و اين درخور حركت پس از پيروزى انقلاب نيست. اين درخور حركت قبل از پيروزى انقلاب است. اگر امروز پسران و دختران، مردان و زنان مسلمان در جامعه ما، احساس كنند كه گويى دارند در يك محيط ناآشناى نامساعد تلاش و كار مى‏كنند؛ اگر آهنگ حركت و تلاش اجتماعى در اين جهت قرار نگيرد كه جوان و نوجوان ما در درون خودش، قوم و خويشى و پيوند آشنايى و برانگيزاننده با محيط اجتماعى و نظام اجتماعى‏اش حس نكند، سرعت حركت و سازندگى حركت افت پيدا مى‏كند؛ مى‏شود شبيه ماههاى قبل از پيروزى انقلاب؛ آن‏هم نه سال آخر و دو سال آخر و سه سال آخر؛ مى‏شود شبيه ايام عسرت؛ شبيه ساعة العسره و ساعات العسره؛ ساعتهاى عسرتِ چندين سالِ قبل از پيروزى انقلاب. شما در آن موقع چقدر توقع داشتيد كه كار و حركتتان بُرد داشته باشد؟ چقدر انتظار داشتيد كه افراد به سويتان بيايند؟ آيا در آن سالها انتظارِ يدخلون فى دين الله افواجا(2) را مى‏داشتيد؟ مثلاً شما در سال 55 54 53 52، انتظار اين را داشتيد كه مردم و نسل جوان يدخلون فى دين اللّه افواجا؟ در آن سالها اگر شما شب و روز تلاش مى‏كرديد و دو يارِ مسلمانِ باايمانِ مبارز پيدا مى‏كرديد، كلى خوشحال بوديد. ولى شما حالا در آن شرايط و محيط نيستيد. حالا شما مى‏خواهيد حركت طورى تنظيم بشود و آهنگ حركت طورى باشد كه بتواند هر چه سريعتر در داخل مرزهاى ايران، اين سى و شش ميليون آدم را مسلمان كند؛ و لااقل آهنگ غالب و مسلط بر جامعه را آهنگ اسلامى كند و هر چه سريعتر اين جامعه الگو و اسوه نوساخته بتواند خودش انقلاب را به تمام دنياى اسلام و حتى تمام دنياى انسانيت صادر كند. انتظار شما اين است. اگر يك جوان مبارز مسلمان در سال 1356 زخم مى‏خورد و او را به بيمارستان مى‏بردند و در آنجا مورد بى‏مهرى همه قرار مى‏گرفت، دل‏آزرده نمى‏شد. مى‏دانست در نظام ضد اسلامى زندگى مى‏كند. اما امروز وقتى يك مجروح انقلاب را به »بيمارستان هدايت« مى‏برند و در حالى كه او را روى برانكار حركت مى‏دهند و سرم به او وصل كرده‏اند يك ذره آب مى‏خواهد و آن خانم پرستار برمى‏گردد به او هتاكى و فحاشى مى‏كند و به انقلاب و خط انقلاب دشنام مى‏دهد، اين جوان متأثر مى‏شود. چرا؟ براى اينكه در مقطعى از انقلاب است كه انتظار قلبى‏اش اين است كه يك جريان نيرومند و پرتوان بتواند اين نامسلمانها، اين دور از اسلامها، اين ضد اسلامها را جذب كند و با خودش ببرد. پس، اگر كارها صرفاً موضعى باشد، شبيه كارهاى 6-7 سال قبل، نمى‏تواند پاسخگوى انتظارات همه ما و بخصوص نسل جوان ما در اين مقطع از انقلاب باشد. كارهاى بريده و موضعى ديگر براى اين زمان رضايت‏بخش نيست. دقيقاً روى احساس خودتان، روى احساس برادرها و خواهرهاى قوم و خويشتان، روى احساس هم‏مدرسه‏اى‏هايتان، روى احساس شاگردهايتان دقيق بشويد؛ مى‏بينيد اينها در اين مقطع از زمان انتظار جريان نيرومندى را دارند و ديگر با اينگونه موفقيتهاى نسبىِ موضعى اشباع نمى‏شوند.

اهميت تحزّب و سازمان يافتگى

بنابراين، نيروها بايد طورى هدايت بشوند، طورى سامان پيدا كنند، طورى سازماندهى شوند، كه به ايجاد يك جريان قوى و نيرومند منتهى شود. اينكه مى‏بينيد اين روزها همه مى‏كوشند تا شكل و سازمان يافتگى را بكوبند و حتى ضد اسلام و ضد قرآن معرفى كنند، بحثها و مقاله‏ها عليه حزب و سازمان و تشكيلات مى‏گويند و مى‏نويسند، براى اين است كه درست فهميده‏اند. اگر در اين مقطع از زمان، حركتها به صورت حركتهاى نيرومند، سازمان‏يافته و آفريننده جريانهاى قوى درنيايد، اشباع كننده و ارضاع كننده نخواهد بود و در نتيجه رو به افت و افول خواهد گذاشت.
پس اين نكته اول: ضرورت انكارناپذير اين مقطع از انقلاب اين است كه تلاشها به جاى اينكه تلاشهاى موضعى باشند، تلاشهاى گسترده منسجم باشد. بحث بر سر اين نيست كه با چه نامى نيروهاى مؤمن مسلمان تشكيل شوند؛ نام حزب باشد، نام سازمان باشد، نام انجمن باشد، نام كانون باشد؛ اين بحث مطرح نيست. بحث بر سر اين است كه بايد نيروهاى مؤمن مسلمان با هم متشكل شوند؛ يكى شوند و جريانى نيرومند به وجود آورند. بحث بر سر اين است. شما معلمان، بياييد تلاش كنيد، يك كانون گسترده اسلامى معلمان در سطح كشور به وجود بياوريد؛ با هم متشكل شويد، هماهنگ شويد، همراه شويد، هم‏خط شويد، تا بتوانيد به صورت يك گروه گسترده در ميدان اصليتان، يعنى مدارس، كار هماهنگ بكنيد؛ آن‏هم نه بريده از كل اجتماع. امروز ما واحد غيرسياسى نداريم. اينها مال زمان شاه بود كه ما براى اينكه استتار داشته باشيم و فعاليتهايمان را زير پوششى ببريم و آنها را اغفال كنيم، مى‏گفتيم، آقا اجتماع معلمين غيرسياسى است. دين و سياست ما يكى است و سياست و دين ما يكى است. مگر مى‏خواهيم آن نكته قرآن و آن بيان اسلام را از خاطر دور نگه داريم؟ اسلام دينى است كه سياستش عبادت و عبادتش سياست است. اسلام دينى است كه معلمى‏اش، قضاوتش، سربازى و پاسدارى‏اش، طبابتش، صنعتش، كشاورزى‏اش، شهردار بودنش، فرماندار بودنش، همه بايد عبادت و خدمت در راه خدا باشد. همه اينها بايد آهنگ داشته باشد و همه‏اش بايد به صورت اجزاى منسجم يك جريانِ نيرومندِ سازنده دربيايد. مگر شما از اسلام برداشتى غير از اين داريد؟ مثل اينكه مى‏گويند، آقا، روحانيت برود كنار؛ روحانيت از سياست جداست! ما چنين خبرى نداريم. ما يك اسلام و يك امت اسلامى داريم، منسجم. همه‏اش با هم يكى است. آهنگ واقعى توحيد همين است. حتى زندگى مادى و معنويمان با هم درآميخته است. ماديت بريده از معنويت و معنويت رها كرده از ماديت و ترك گوينده ماديت نيست. ما نيازهاى مادى داريم، نيازهاى اقتصادى داريم، نيازهاى مصرفى داريم، ولى خطمان خط خداست. آرمانمان آرمان معنوى است ولى از بستر زندگى صحيح مادى حركت مى‏كنيم به سوى هدف متعالى معنوى. با اين بستر كه دشمنى و مخالفت نداريم. معنويت‏گرايى ما معنويت‏گرايى رهبانيت و تصوف و زهد و پارسايى منفى صوفيانه نيست. معنويت براى ما اين است كه هيچ چيز زندگى بيش از يك گذرگاه ارزش ندارد. لباسمان، خانه‏مان، كاشانه‏مان، خيابانمان، شهرمان، اينها همه گذرگاه است، منزلگاه نيست. براى ما زندگى مادى گذرگاه است. از اينجا كه حركت مى‏كنيم، هدف برايمان معلوم است كجاست. و چون گذرگاه است، بيش از يك گذرگاه هم به آن بها نمى‏دهيم. معنويت به اين نيست كه بگوييم از روى ماديت يك پل بزن و عبور كن؛ يا بال در بياور و عبور كن! اين نيست خط اسلام. وقتى مى‏گوييم رهبانيت ضد اسلام است منظورمان همين است. اينكه بگويند ما يك سازمان صنفى معلمى هستيم و سياسى نيستيم، اين دروغ است. اين سخن اصلاً با اين حركت نمى‏خورد. اين اولين نقطه انحراف است. شما معلمين مسلمان، سازمان نيرومند گسترده‏اى به وجود بياوريد كه بتواند همه نيروهاى شما را در خط خدا و خط اصيل اسلام بسيج كند و به كار بيندازد. در عين حال، اين سازمان بايد قدرت اين را داشته باشند كه با مجموعه واحدهاى ديگر، يك سازمان گسترده هماهنگ دينى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى به وجود آورد. اين خط ماست، و در گفتن اين خط نيز خواهش مى‏كنم هيچ وقت تقيّه نكنيد. ما در زمانى هستيم كه بايد پوست‏كنده حرف بزنيم و پوست‏كنده حركت كنيم.
بنابراين، نداى من امروز در جمع شما اين است: معلمان جمهورى اسلامى ايران! معلمان مؤمن به خط انقلاب! متحد و يكپارچه بشويد، براى اينكه نقش خودتان را هماهنگ با جريان كل انقلاب، هر چه هماهنگ‏تر و منسجم‏تر و سازنده‏تر ايفا كنيد. آنچه مى‏تواند تعليم و تربيت را درخور انقلاب، اسلام و امت پيروزمندمان، سازنده و آفريننده بسازد، اين است كه بخشى از يك جريان نيرومند پرتوان گردد. به هيچ وجه به تلاشهاى موضعى اكتفا نكنيد. ممكن است تا اين جريان به وجود نيامده، هر كسى از موضعى آغاز كند. اين اشكالى ندارد، ولى اين آغاز بايد در خط به وجود آوردن هر چه سريعتر آن جريان نيرومند باشد. - اين نكته اول.
نكته دوم اينكه اين جريان بايد بتواند افراد اين جامعه را در خودش فرو ببرد. برادرها و خواهرها! جريان انقلاب اسلاميتان بايد داراى جاذبه‏اى قوى بشود. اعتراف كنم كه در اين هيجده ماه پس از پيروزى، در جاذبه‏دار كردن نظام اسلاميمان، به اندازه‏اى كه دلمان مى‏خواهد، آرزو داشته و داريم، عملاً توفيق نداشته‏ايم. دقيقاً حركت كنيد. فكر كنيد، ببينيد كجاى كار عيب داشته كه جاذبه‏ها در حد انتظارمان نبوده است. نظام اسلامى بايد نورانيت اسلام از او روز به روز بيشتر به چشم بخورد. نورانيت، پاكى، آن صفا و آن صداقت و راستى كه براى فطرت هر انسان، به خصوص نسل جوان و نوجوان، جاذبه‏اى نيرومند دارد، اين در آن حد ايدئال ما نبود. تا يك‏يك ما در برخوردمان، در گفتارمان، در رفتارمان، اين نورانيت، آن فروغ يزدانى و الهى، اين فروغ پرجاذبه ديده نشود، كل جريانْ نورانيت متناسب با انقلابى برخاسته از اسلام را به دست نخواهد آورد.
آن روح ايثار، آن روح از خود گذشتن، آن روح با دروغ و كجى در ستيز بودن، آن انصاف نسبت به خويشتن، نسبت به ديگران منصفانه برخورد كردن، آن تواضع، آن فروتنى، و آن برادرانه برخورد كردن و خواهرانه برخورد كردن؛ اينها دين فطرت است. ما در بعد اقتصادى خيلى مى‏توانستيم در اين مدت كار بكنيم. ولى انصاف اين است كه خيلى كارها را نكرده‏ايم. هنوز روابط اقتصادى را به سمت عدل به حركت درآوردن به حد مطلوب و به حدى كه متناسب با اسلام حق و عدل باشد نرسيده است. آن مديريت و نظام ادارى را در جامعه، دگرگونيهاى بنيادينى كه بتواند نظم طاغوتى مديريت را كنار بزند و يك نظم الهى و انسانى را به وجود بياورد، نداشته‏ايم. حتى در نهادهاى بسيار عزيز انقلابمان هنوز نتوانسته‏ايم موفقيت فراوانى را عرضه كنيم. در خود اين نهادها گله‏ها مكرر به گوش مى‏خورد. تلاش كنيد، و تلاش كنيم، كه جاذبه اين جريان روز به روز بيشتر باشد. صرفاً كارش دافعه نباشد. در جريان انقلاب اسلامى، امروز دافعه كم و بيش هست و به چشم مى‏خورد. البته آن هم در حد نصاب نيست؛ براى اينكه خيلى از چيزهايى را كه بايد قوياً دفع كند هنوز قوياً دفع نمى‏كند.
معلم عزيز! تو بايد در كلاس و مدرسه‏ات همواره آن حالت نمونه بودنت را بيشتر كنى. آيا بچه‏ها از شما به عنوان معلمِ دلسوزِ كاردانى كه كار خودش را خوب بلد است و تعليم و تدريس و كلاسدارى و برخورد با بچه‏ها را خوب مى‏داند؛ حوصله دارد؛ دلسوزى دارد؛ عشق مى‏ورزد به اينكه آنچه را يك معلم بايد به يك دانش‏آموز ياد بدهد به وى بياموزد؛ سر كلاس كه مى‏آيد دائماً به ساعتش نگاه نمى‏كند كه كى زنگ بخورد؛ زنگ مدرسه كه مى‏خورد زودتر از بچه‏ها از مدرسه فرار نمى‏كند؛ مى‏ماند؛ )چون او از اين بچه‏ها جدا ناشدنى است؛ او عشق مى‏ورزد كه هرچه مى‏شود ساعتى بيشتر و دقايقى بيشتر را با آن نونهالان عزيزش بگذراند( - بچه‏ها از شما چقدر رضايت دارند؟ شما چقدر اين روحيه‏ها را داريد؟ اين مى‏شود جاذبه اين جريان در رابطه با شما. آيا معلمها در مدرسه، در رابطه با يكديگر، در رابطه با خدمتگزار مدرسه، در رابطه با مدير مدرسه، واقعاً توانسته‏اند يك جوّ برادرانه، خواهرانه، به وجود آورند يا نه؟ چقدر؟ اينها جاذبه‏هاست. آيا هنوز هم وقتى زنگ كلاس مى‏خورد، آقاى ناظم يا خانم ناظم، آقاى مدير يا خانم مدير، مى‏آيند درِ اتاق شما معلمان را باز مى‏كنند، سلام عليكم مى‏گويند، كه پاشويد، برويد سر كلاس؛ يا نه، قبلاً خودتان رفته‏ايد؟ روابط جور ديگر شده يا نه؟ بالاخره جلسات شوراى مدرسه، واقعاً جلسات شَور است يا جلسات كلنجار رفتن است؟ راستى، معلمين ما مطالعات دينى و حرفه‏اى‏شان براى بالا رفتن مهارتشان در رشته درسى خودشان، بيشتر از دو سال قبل شده يا خداى ناكرده كمتر شده؟ راستى، ايجاد كلاسهاى كارآموزى و بازآموزى هنوز هم در گرو فعاليتهاى اداره كل آموزش ضمن خدمت، با پرداخت حق شركت در كلاس و اياب و ذهاب و اين حرفهاست يا ديگر بازآموزى، انقلابى شده، همه مى‏خواهيم بيشتر بياموزيم و آموزش ضمن خدمت داشته باشيم؟ اينهاست جاذبه‏هاى انقلاب. و شما اى برادرها و خواهرهاى علاقه‏مند به حركت در خط اصيل اسلام! در راه كلاس بازآموزى پيشگام و پيشتاز باشيد. چرا در هر مدرسه، در هر بخش، و در هر شهرى، به وسيله خود شما! تشكيل نشود؟ اين تكلّف، اين تشريفات، اين بروكراسى! مگر شما نمى‏توانيد از راه مبادله تجربه به يكديگر بيشتر بياموزيد؟ كدام معلم است كه در دوره كارش دو تجربه جديد نداشته باشد؟ و كدام معلم ديگر است كه از تجربه او بى‏نياز باشد؟! اين مى‏شود كلاس بازآموزى؛ اين مى‏شود بهترين آموزش ضمن خدمت. هر ماهى جلسه‏اى براى هر رشته در خود كرج اشكالى دارد؟ حتماً ابلاغ مى‏خواهد؟ دائماً مى‏گوييم با نظام كاغذبازى مبارزه كنيد. چگونه؟ اگر ما هنوز هم براى هر كارمان منتظر كاغذيم، مى‏خواهيم با چه مبارزه كنيم؟ مى‏توانيد يك چنين كلاسهايى داشته باشيد. بچه‏ها هم خودشان باخبر مى‏شوند. از طريق بچه‏ها هم پدرها و مادرها باخبر مى‏شوند. اعلام در راديو و تلويزيون هم نمى‏خواهد - البته بگويند؛ ولى ضرورتى ندارد. مى‏دانيد با چنين عملى چقدر بر جاذبه اين جريان مى‏افزاييد! بايد اين جريان جاذبه پيدا كند؛ و جاذبه‏اش به بيشتر شدن ميزان عمل صالح كسانى است كه در اين جريان حضور دارند.
اين شعار ماست كه بالاترين دعوت و مؤثرترين دعوت - )دعوت يعنى همان خواندن؛ يعنى جذب كردن( - به عمل صالح است. »و كونوا دُعاةَ الناس بغير السنتكم.«(3) در حديث ديگر هست: »و كونوا دعاةً الى انفسكم بغير السنتكم.«(4) جذب كنيد و فراخوانيد ديگران را به راه خويش، اما نه با زبانهايتان؛ پس با چه؟ با قلمتان؟ قلم هم برادر يا خواهرِ زبان است. پس با چه؟ با عملتان. و عمل شما در خط يك معلم بيش از هر چيز در همان مسئوليت شما متجلّى خواهد شد. هر يك از ما، در حوزه كار خاص خودش، هم مى‏تواند جاذبه‏آفرين باشد و هم مى‏تواند، خداى ناكرده، نزديكان را از هر چه مسلمانيست دلزده و بيزار كند. شوخى نكنيد! همين حرفهايى را هم كه اينجا عرض مى‏كنم، اگر صرفاً براى گفتن و شنيدن باشد واقعاً نمى‏ارزد. نه براى شما عزيزان مى‏ارزد كه اينجا وقتتان را تلف كنيد و نه براى من. البته من به عنوان يك ديدار از برادرها و خواهرها، خيلى هم خوشحال هستم، اما حيف است كه خوشحالى‏ام اين حد باشد.
بنابراين، نكته دوم تكيه روى جاذبه اين حركت است. در كلِّ حركت هم همين‏طور است. بالاخره بايد ببينم امسال در كرج براى آبادتر شدن و بهتر شدن منطقه‏هاى محروم اين شهر جمعاً چقدر كار صورت گرفته و چه كسانى اين كار را صورت داده‏اند و كدام نيروها در انجام اين خدمات پيشگام و پيشتاز بوده‏اند. و السابقون السابقون.(5) شما و همراهان شما و عناصر تشكيل دهنده اين جريان، در اين صورت جهد خواهيد كرد. اين‏قدر به فكر اين نباشيد كه اين ولنگارها، اين مانع تراشها، اين مزاحمها، چه مى‏گويند و چه مى‏نويسند. بيشتر به فكر اين باشيد كه شما خود چه مى‏كنيد، كه كرده شما باطلِ سحرِ نوشته و گفته آنهاست. آيا باطل سحرى بهتر از اين هم سراغ داريد؟ البته، اين را مى‏پذيرم كه توضيح دادن هم لازم است. مى‏پذيرم كه آگاهى دادن هم لازم است. اما توضيح دادن در طى عمل؛ يا درست در آغاز عمل. اگر قرار شد فقط توضيح دادن باشد بدون از عمل، آن توضيح هم دلنشين نخواهد بود.
پس نكته دوم اينكه حركت، جريان نيرومند و جاذبه قوى داشته باشد - از اين راههايى كه اشارتاً عرض كردم؛ والاّ شما خود دهها نمونه ديگر را مى‏شناسيد.
نكته سوم: جريان طورى باشد كه انسانها را در خودش فرو ببرد؛ اما نه يك فروبردنى كه خودآگاهى و انتخاب آزاد را از آنها سلب بكند و به شكل يك جبر اجتماعى در بيايد و بگويد، اى انسانهايى كه پهلوى من ايستاده‏ايد، بايد با من بياييد! اين نمى‏تواند دوام داشته باشد و اصولاً نمى‏تواند ما را به راه اسلام ببرد. ما بايد اصلِ »لااكراه فى الدّين، قد تبيّن الرّشد من الغى، فمن يَكفر بالطّاغوت و يؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لانفصام لها«(6) را رعايت كنيم. روى كلمه كلمه اين آيه دقت كنيد. بايد تك‏تك اين شعارها، كه در هر يك از اين جمله‏هاست، حفظ بشود. اجبارى در انتخاب آيينِ زيستن نباشد. آنچه هست، روشن كردن راه و بيراهه است. چنين كنيد كه هر كس به خدا ايمان آورد، هر كس به طاغوت كفر ورزيد و پشت كرد و به خداى رو آورد، دريابد كه رشته‏اى را در دست گرفته كه گسستن در آن راه ندارد و مى‏تواند با آن تا آخر راه را برود. همه اينها را بايد بيابد. براى اين منظور بايد هميشه در كارهايمان و در برخوردهايمان و در نظام دادنهايمان طورى عمل كنيم كه انسانها حس كنند دارند به پاى خودشان حركت مى‏كنند؛ آن‏هم نه يك احساس كاذب، بلكه يك احساس صادق. در پى اين مديريت، نقطه نظرى كه مناسب است همواره دنبال شود همين است. چون دو جور مديريت هست: مديريتى كه اداره‏شونده‏ها را در يك مكانيسم قوى قرار مى‏دهد و آنها چون ذرّاتى با يك مغناطيس نيرومند، اما فاقد آگاهى، به دنبال مدير حركت مى‏كنند. اين مديريت درخور يك جامعه انسانى و اسلامى نيست. يك نوع مديريت هم هست كه هميشه به اداره‏شونده‏ها ميدان مى‏دهد كه احساس كنند خودشان دارند فكر مى‏كنند؛ خودشان دارند خلاقيت نشان مى‏دهند؛ خودشان ابتكار و ابداع دارند و خودشان دارند حركت مى‏كنند. اما مى‏دانند كه حركتهايشان بايد به هم پيوسته باشد؛ تك نمانند. ايمان آورده‏اند به اينكه تك ماندن همان و باطل شدن و عاطل شدن و بى‏ثمر، يا كم ثمر شدن همان. اين مديريت پايدارتر است. در اين راه بايد خيلى خون دل خورد. يك معلم بايد خيلى خون دل بخورد تا كلاس را طورى اداره كند كه بچه احساس آزادى هم بكند. خيلى خون دل خوردن دارد و خيلى انسان بايد در خودش سرمايه جمع كند تا بتواند اين كار را بكند. ولى معلمان عزيز بايد به عنوان يك معلمِ متعهد مسلمانِ انقلابى اين كار را بكنند، والاّ از بچه‏ها مهره ساختن هنر نيست. از بچه‏ها مهره نسازيد! اين كار آخر و عاقبت ندارد. ما در رابطه با تهاجم عناصر كوچك و بزرگ به جامعه، اين آهنگ را مى‏دانيم، ولى در رابطه با كار شما كه معلم هستيد، اين موضوع به صورت خاص مطرح مى‏شود.
اى معلم! اى مدير! مى‏توانى در مدرسه ساخته شده بر اساس معيارهاى انقلاب اسلامى چنين جوّى را به وجود آورى تا اين نوباوگان عزيز هر چه زودتر رشد كنند، شكوفا شوند، به بر دادن و بار دادن و ثمربخش بودن برسند، اما هميشه حس كنند كه اين خودشان هستند كه دارند حركت مى‏كنند. حتى تشويق و تنبيه هم بايد در خدمت اين هدف باشد. اگر تشويق در خط گول زدن و فريفتن و طمع برانگيختن باشد، ضد اين آهنگ اسلامى است. اگر تنبيه در خط مرعوب كردن و انسانها را، خرد يا بزرگ، كوچك يا بزرگ، از هويت و استقلال و شخصيت تهى كردن باشد، اين هم راه اسلام نيست. تشويق و تنبيه بايد باشد، ولى در حد متناسب با برانگيختن نيروها اين هم نكته سوم.
نكته چهارم اينكه اين جوّ شوق‏انگيز و برانگيزاننده طورى به وجود آيد و به سمتى برود كه حركت عظيم انقلاب اسلامى امت ما بتواند هر چه زودتر در جهان بدرخشد و با درخشيدنش انقلابمان صادر شود ]تكبير حضار[. محال است انقلاب اسلامى طورى منزل داده شود كه بيرون از مرزهاى ايران آن را فقط يك انقلاب ايرانى بشناسند و بعد درداخل ايران پيروز شود. اين محال است. اگر آب و رنگ اين انقلاب يك آب و رنگ محلى و موضعى شد، حتى در محل و موضع خود هم موفق نخواهد شد. اين محال است. بايد تمام خصلتها و ويژگيهاى جهانى بودن اين انقلاب را دقيقاً ذكر كنيم. شعارها، موضع‏گيريها، تكيه كردنها و تأكيدها، بها دادنها، همه بايد طورى تنظيم شود كه به جهانى بودن آرمان و راه اين انقلاب ذرّه‏اى خدشه وارد نيايد؛ وگرنه اين انقلاب حتى در درون مرزهاى ايران شكست خواهد خورد. در اين نكته ترديد نكنيد.
كسانى كه به هر عنوان مى‏كوشند در هويت خالص و اصيل اسلامى اين انقلاب عوامل ديگرى را وارد كنند كه حتى يك مطالعه‏گر باانصاف خارجى هم حس كند كه اين انقلاب انقلابى است ايرانى، اينها بدانند كه آگاهانه يا ناآگاهانه دارند به اين انقلاب، به اين ملت، و حتى به مردم دنيا دارند، خيانت مى‏كنند. پيوند ما با اين آب و خاك كه ديگر اين همه حرف ندارد! معلوم است كه ايران آب و خاك ماست. معلوم است كه ما بايد از اين سرزمين دفاع كنيم. معلوم است خانه خودمان را دوست داريم. اينكه اين‏قدر گفتگو ندارد! اينكه ما يك جور لباس پوشيدن و يك جور راه رفتن و يك جور سلام عليكى را ياد گرفته‏ايم كه بر اساس رسوم و زبان فارسى است امر روشنى است. اينكه بالاخره ما مى‏خواهيم با زبان فارسى با هم حرف بزنيم معلوم است و جاى شك و ترديد و بحث و جنجال ندارد. نظام جمهورى اسلامى مى‏خواهد حتى براى غير مسلمانهايى كه در اين آب و خاك زندگى مى‏كنند سعادت بيافريند. بنابراين، انسان غيرمسلمان و شهروند غيرمسلمان جمهورى اسلامى هم بايد احساس كند كه اينجا سعادت دارد - و اين ضرورت انقلاب ماست. اينها همه معلوم است. مگر غير از اين مى‏شود؟ اينكه ما نبايد مزاحم زبان ارمنى و ترك و كرد و بلوچ و عرب و تركمن و لر و... باشيم معلوم است. تازه آنها هم كه فارسى حرف مى‏زنند، يزدى يك لهجه دارد، اصفهانى يك لهجه دارد، مشهدى يك لهجه دارد، سبزوارى يك لهجه ديگر دارد. دو تا روستا پهلوى هم گاهى اوقات زبان همديگر را نمى‏فهمند. در اين بحثى نيست و اين همه جنجال ندارد. پس چه مى‏گويى مليّت، مليّت، مليّت؟! كارى مى‏كنند كه همان اولِ كار به ذهن بچه‏هاى ما بيايد كه مثل اينكه نظر اسلام به مليت يك طورى است كه ما نمى‏توانيم جنبه‏هاى مثبت ملّت و مليّت و وطن را حفظ كنيم. اين دروغ است. اين مسائلى كه تحت عنوان مسائل ملى گفته مى‏شود، اينها مسائل ساده‏اى است؛ روشن است. آن مليّتى كه ما براى انقلابمان و اسلاممان خطر مى‏دانيم اين است كه كسانى بخواهند بگويند ما در ايران يك انقلاب ملّى داريم. اين خطرناك است. اصلاً هم دروغ است و هم خطرناك هست. ما در ايران يك انقلاب اسلامى و مكتبى داريم ]تكبير حضار[. و همان‏طور كه از روز اول گفتيم، و باز هم مى‏گوييم، اى هموطن مسيحى، يهودى، زردشتى، شيعى، سنى، لر، ترك، آذربايجانى، عرب، تركمن، بلوچ، و هر چيز ديگر! تو بدان كه اين نظام اسلامى، خود را در برابر سعادت تو و خانواده‏ات متعهد مى‏داند. با او همگام و همراه باش و از سعادتى كه مى‏آفريند برخوردار شو! همين! و تو در لهجه سخن گفتنت، در لغت و زبانت، در كيفيت لباس پوشيدنت، تا حدى كه با اصول لباس پوشيدن اسلام سازگار باشد، و در معاشرتها و مناسبتهايت، تا حدى كه با اصول اسلام سازگار باشد، آزادى كامل دارى. تو با ديگران و با مسلمانان از حقوق مساوى برخوردارى. مسلمان هم كه نباشى از حقوق شهروند غير مسلمان جمهورى اسلامى برخوردارى؛ چه يك غير مسلمان عرب باشى، چه يك غير مسلمان فارس. اينجا حكومت فارس بر غيرفارس نيست. اينجا حكومت، حكومت اسلام است. اينها را بگوييد و بگوييم و روشن كنيم، و آن بُعد برازنده انقلاب اسلاميمان را حفظ كنيم.
اميدوارم شما معلمين عزيز در برخورد با همكارانتان و در برخورد با شاگردهايتان و در برخورد با محيط زندگى و محلتان، بتوانيد عملاً و قولاً و فكراً و فعلاً، در انديشه، در رفتار و در گفتار، اين حرفها را همواره به محيطتان منتقل كنيد. و مطمئن باشيد كه وقتى شما اين مسئوليتتان را قوياً و مشتاقانه شناختيد و ايفا كرديد و، همان طور كه اول عرض شد، آن را در پيوند و در رابطه با يك جريان عظيم و نيرومند و قوى و پرجاذبه اسلامى، در اين مقطع از انقلاب ادا ساختيد، عبادتى بزرگ را كه شب و روز به آن مشغوليد پيشه خود كرده‏ايد. كه خداوند خدمت انسانها را به خلق خود، اما براى رضاى خدا، همواره عبادتى بزرگ شمرده است.
اين عرايض من بود در زمينه مطلبى كه پيشنهاد شده بود تا در رابطه با مسئوليت خواهرها و برادرهاى معلم عرض كنم.


...................( Anotates ).................
1) متن سخنرانى در سالن اجتماعات اداره آموزش و پرورش شهرستان كرج، 1359.
2) سوره نصر (110)، آيه 2.
3) بحارالانوار، ج 70، ص 309.
4) بحارالانوار، ج 70، ص 299.
5) سوره واقعه (56)، آيه 10.
6) بقره (2)، آيه 256.

یادداشت /دکتر تقی شامخی؛عضو هیئت علمی دانشگاه تهران(دانشکده منابع طبیعی کرج)

اختصاصی ایران آزاد

روز معلّم بر همة اهالي شهر دانش مبارك‌باد
اگر معلّمي شغل انبياء است، آنچنان كه رسالت انبياء بوده،هيچكس از حيطة اثرگذاري‌اش بيرون نمي‌باشد. و در اين صورت بايد اميدوار باشيم كه هر شهري شهر دانش و در اين شهر جايگاه علم و علم‌آموزي رفيع باشد... در حفظ اين جايگاه عوامل متعدّدي دخالت دارد:
فراهم آوردن زمينة فعّاليّت معلّم، نياز به معلّم، تغيير روابط اجتماعي و ارتقاء آن در جهت آسايش انسان‌ها و...
اگر چنين است لازم مي‌شود كه معلّمي به عنوان يك رسالت همه جانبه ديده شود.
معلّمي اين نيست كه استادي جزوه‌اي را در زمينة دانش يا فنّ معيّني به دانشجويان بياموزد. در اين حد مطالب مي‌تواند دركتابي گردآوري شود كه امروز به كمك امكانات الكترونيك دامنة توزيع آن بسيار گسترده‌تر نيز شده‌است.
معلّم دانش را در شرايط زماني و مكاني معين و براي مخاطب معيّن، با هدف بهره‌گيري از آن و هماهنگ با اهداف حقيقي دانش كه تعالي انسان‌هاست، مي‌آموزد. رسالت اصلي آموزش همين بخش آن است. اگر به اين ترتيب عمل شود، دانش آموخته حامل علمي در راه خدا، خدمت به جامعه و براي بشريّت خواهد بود. به‌اين ترتيب است كه دانشجو همانطور كه از بحث تخصّصي استاد استفاده مي‌كند، از رفتار ، روش، اخلاق، منش و بينش استادش نيز مي‌آموزد! و به اين ترتيب پايگاه و زمينة دانش براي تعالي جامعه شكل مي‌گيرد.
وظيفة ماست كه نگذاريم اين رسالت و مسئوليّت تجزيه شود، كه اگر چنين شود جايگاه حقيقي استاد و معلّم از دست رفته‌است. هم اساتيد با اين باور به دانش بپردازند و هم دانشجويان و اهالي شهر دانش با اين توجّه به جايگاه معلّم نگاه كنند.
اگر چنين شود، دانشگاه نيروي محرّّكة جامعه در مسير توسعه و تعالي خواهد بود. اِن شاء الله...
اِن شاء الله...

پیام نخست وزیر امام به مناسبت روز کارگر و معلم+ ویدئو


چکیده: کارگران و معلمان تولید کنندگان ثروت و تولیدکنندگان علم و فضیلت و اخلاق در کشور هستند و بدون فعالیت آنها نیل به ارزش های بنیادی در یک نظام امکان پذیر نیست/بازارهای ملی ما پر از کالاهای خارجی شده و در حقیقت ما تمام بازار داخلی خودمان را در رابطه با کالا ، خدمات و سرمایه به بیگانه واگذار کردیم/ کارگر و معلم چه می خواهد؟آنها می خواهند کشور توسعه پیدا کند، آنها آزادی می خواهند، آنها دنبال عدالت هستند/ معلمی به گونه ای بود که باعث می شد فرد مورد اعتماد ملت قرار گیرد که اگر این منزلت از نظر سیاسی تنزل پیدا کرده از نظر ملت تنزل پیدا نکرده است/ اقدامات خلاف تدبیر، تاثیر خود را روی سفره مردم نشون میدهد. عظمت یک کشور در دلبستگی و دلگرمی مردم نسبت به آینده خودشان است. نگاه و امیدواری که نسبت به آینده دارند. صرفا با اسلحه و نیروی نظامی امنیت یک کشور را نمی شود خفظ کرد./ با برگشت به قانون اساسی می توان از فساد جلوگیری کرد و با احیا حقوق مردم می توان مشکلات را برطرف کرد. بدون انتخابات آزاد ،غیر گزینشی، رقابتی و بدون آزادی مطبوعات و زندانی ها و تشکل ها جلوی رویمان راه دیگری وجود ندارد و رفتن به سمت قانون اساسی به نفع همه ملت است. / ما از مردم امضا گرفتیم و امضا دادیم که این قانون را بدون اجتهاد اجرا کنیم. اگر قسمت هایی از آن را ناکارآمد می دانیم باید آنرا اصلاح کنیم.
کلمه: مهندس میرحسین موسوی به مناسبت ۱۱ اردیبهشت روز جهانی کارگر و ۱۲ اردیبهشت روز معلم پیام ویدئویی منتشر کرد.
در این پیام ویدئویی مهندس موسوی فعالیت های قشر کارگر و معلم را جزو مهمترین مولفه های اقتدار ملی کشور عنوان کرد و گفت: تنها راه تحقق خواسته های برحق معلمان، کارگران و همه اقشار ملت رجوع به قانون اساسی است و حقوق مردم که فراموش شده ترین قسمت قانون اساسی است.
به گزارش کلمه متن کامل این پیام به همراه فایل دانلود نسخه مخصوص موبایل به شرح زیر است:
با سلام به همه کارگران و معلمان کشور
من روز معلم و روزکارگر را به شما عزیزان تبریک می گویم .در آستانه این دو روز بسیار مهم هستیم. فعالیت ها و جهت گیری های قشر کارگر و معلم جزو مهمترین مولفه های اقتدار ملی ماست. آنها تولید کنندگان ثروت ،علم ، فضیلت و اخلاق در کشور هستند و بدون فعالیت آنها نیل به ارزش های بنیادی در یک نظام امکان پذیر نیست و بعد از به وجود آمدن دولت -ملت ها نقش این دو قشر اهمیت فراوانی در همه کشورها پیدا کرده و برای همین توجه به سرنوشت ، جهت گیری ، مشکلات و مسائل آنها بسیار مهم است و همه کشورها سعی می کنند به سرنوشت این دو قشر اهمیت ویژه ای دهند .
روز گارگر که در سراسر دنیا و کشور ما برگزار می شود نشانه توجه به نیروی کار و اهمیت آن است. از اول انقلاب هم رسم بر این بود که به این روز اهمیت داده شود و همینطور روز معلم که اهمیت آن از روز کارگر کمتر نیست و بنده می خواهم دراین پیام مختصر خطاب به شما مسائلی که برای سرنوشت این دوقشر و برای همه مردم ما مشترک هست را عرض کنم.
حقیقت این است که ما در شرایطی به این دو روز مهم نزدیک می شویم که کشور دارای بحران و مشکلات افتصادی ، سیاسی و اجتماعی وسیعی است و تک تک این بحران ها در سرنوشت و گذران زندگی این دوقشر منعکس شده و اثرات زیادی دارد.
بازار داخلی کشور به بیگانگان واگذار شده است
ما وضعیت اقتصادی کشور را می بینیم. تورم، پایین آمدن نرخ سرمایه گذاری ها، فساد، رواج دروغ و سو مدیریت ، حقوق معوقه کارگران و بیکاری روزافزون آنها، تعطیلی روزافزون کارخانه ها یا با ظرفیت پایین کار کردن کارخانه ها در حالی که بازارهای ملی ما پر از کالاهای خارجی شده و در حقیقت ما تمام بازار داخلی خودمان را در رابطه با کالا ، خدمات و سرمایه به بیگانه واگذار کردیم و همه می دانیم که این مساله تا چه اندازه در سرنوشت ملت ، استقلال و آزادی ما و همچنین در سرنوشت کارگران ما اثر می گذارد.
مسائل و مشکلات کارگران و معلمان با مسائل عمده کشور در ارتباط است
از سوی دیگر محدود کردن آزادی ها را داریم. بستن دهان ها ، بستن روزنامه ها و پر کردن زندانها و محدود کردن تشکل های صنفی و سیاسی را داریم که آن هاهم در سرنوشت کارگران ومعلمان اثر می گذارد. به همین علت مهم است که امسال کارگران و معلمان پی ببرند ( گرچه می دانم می دانند) مسائل و مشکلاتی که در زندگی روزمره لمس و درک می کنند با مسائل عمده کشور در ارتباط است و این ارتباط مستقیم است.
خواسته های کارگران و معلمان خواسته های اساسی و بنیادی کشور است
خواسته یک کارگر و یک معلم اگر با زبان حال گفته شود و خواسته طبیعی این دوقشر باشد باید توجه کنیم که خواسته های بسیار اساسی و بنیادی برای کل کشور است. کارگر و معلم چه می خواهد؟آنها می خواهند کشور توسعه پیدا کند. توسعه کشور به نفع آنها است.عدم توسعه کشور دودش به چشم همه ملت می رود. از همه مهمتر به چشم کارگران چه در بخش صنعتی و چه خدماتی ، چه در سطح روستاها یا هر جای دیگر و همینطور به چشم معلمان هم می رود.
معلمان و کارگران دنبال عدالت هم در سطح معیشتی و هم در سطح توزیع منزلت هستند
آنها آزادی می خواهند چرا که آزادی باعث می شود تشکل های صنفی و سیاسی خود را تشکیل دهند و فعالیت سیاسی کنند . راهی برای گشایش امور خود و ملت پیدا کنند. آنها دنبال عدالت هستند. چه عدالت در سطح معیشتی و اقتصادی و چه در سطح توزیع منزلت های اجتماعی. باعث می شود آنها بهتر بتوانند خدمت کنند و یهتر می توانند ثروت ایجاد کنند و بهتر می توانند از اقتصاد کشور دفاع کنند و با فعالیت خود در صنعت و بازار و از استقلال کشور دفاع کنند و همچنین در توزیع منزلت آنها موقعیتی پیدا می کنند که از ایده های مترقی و پیشروانه در سطح کشور حمایت کنند.
منزلت معلمان از نظر سیاسی تنزل پیدا کرده اما از نظر ملت تنزل نیافته
اول انقلاب با این ایده شروع شد. یادمان باشد که در مجلس اول اکثر نمایندگان معلم بودند. شهید رجایی و شهید باهنر و شهید مطهری معلم بودند. شریعتی را معلم می دانستیم و معلم هم هست. معلمی به گونه ای بود که باعث می شد فرد مورد اعتماد ملت قرار گیرد. اضافه کنم که اگر این منزلت از نظر سیاسی تنزل پیدا کرده از نظر ملت تنزل پیدا نکرده است. وقتی ما به گروه های مرجع رجوع کنیم می بینیم که معلمان و کارگران هنوز در رده های بالای گروه های مرجع قرار می گیرند و هنوز مورد اعتماد ملت هستند ولی در کشور اتفاقی افتاده که این منزلت آنچنان که اول انقلاب بود نیست. این منزلتی که اول انقلاب بود اجازه می داد که معلمان فضای نورانی و عمیقی را در ملت ایجاد کرده و یک نسل سرافراز را تربیت کنند و خود و کارگران در جبهه ها فراوان بودند. برعکس هم اکنون می بینیم برخی از معلمان و کارگران در زندان هستند و در آستانه این دوروز خیلی تلخ است که بخواهیم در این مورد صحبت کنیم.
به نفع کارگران و معلمان است که سیاست های خارجی متعادلی داشته باشیم
طبیعی است که اگر دقت کنیم در مورد آزادی، عدالت، توسعه و یا پیشرفت کشور یا سایر زمینه ها می بینیم به طور مثال همین دو قشر به شدت مخالف فساد هستند. آنها می دانند که وقتی بحث درآمدهای عظیم نفتی می شود و صدها میلیارد که قرار بود سر سفره مردم آورده شود آورده نمی شود و در عوض خبرها یی مبنی بر فساد ، ناپختگی و نارسایی در امور اقتصادی کشور می شنوند و می دانند که این به ضرر آنها و منافع آنهاست و به ضرر منافع ملی و به ضرر امنیت ملی و آتیه کشور است. به طور طبیعی ، هم صورت آگاهانه و هم به صورت زبان حال به نفع معلمان و کارگران هست که سیاست های خارجی متعادلی داشته باشیم. آنقدر ماجراآفرینی نکنیم. اینقدر بی برنامه پیش نرویم. اینقدر با بالا و پایین رفتن منافع ملی خود را به خطر نیاندازیم.
اقدامات خلاف تدبیر اثرات خود را سر سفره مردم نشان می دهد
با اسلحه و نیروی نظامی امنیت کشور حفظ نمی شود
بلافاصله این اقدامات خلاف تدبیر، تاثیر خود را روی سفره مردم نشان می دهد. عظمت یک کشور در دلبستگی و دلگرمی مردم نسبت به آینده خودشان است. نگاه و امیدواری که نسبت به آینده دارند. صرفا با اسلحه و نیروی نظامی امنیت یک کشور را نمی شود حفظ کرد. ما در زمان دفاع مقدس نه ارتش داشتیم و نه سپاه. اینها به مرور به وجود آمدند. ارتش که در واقع اول انقلاب از بین رفت و دوباره سازمان داده شد. خود سپاه و بسیج هم بعدا شکل گرفت. آن چیزی که باعث مقاومت ما در آن جنگ هشت ساله شد که یک سانتیمتر از خاک کشور خود را تسلیم دشمن نکردیم یقینا به دلیل اسلحه های زیاد ما نبود. دشمن ما اسلحه بیشتری داشت و بیشتر هم کمک در اختیار داشت و تمام خدمات ابزاری دنیا در اختیارش بود ولی ملت ما از جمله این قشر کارگر و معلم توانست مقاومت کند. این به دلیل دلگرمی مردم نسبت به آتیه نظام بود. ولی وقتی این اعتماد خدشه دار شود و وقتی بحث فساد پیش بیاید که پیگیری هم نشود و در مجلس هم برده شود و هیچ خبری هم نشود و ناگهان بحث آن فروکش کند و همچنین از اینجا و اونجا این مسائل شایع بشود طبیعی است که این باور و این دلگرمی را نسبت به نظام از دست بدهیم.
مسائل کارگران و معلمان جدا از مسائل ملت نیست
شما عزیزان و شما کارگران ومعلمان بدانید که مسائل شما مسائل همه ملت ماست و جدا نیست. شما اگر در تشکیل شوراهای مستقل صنفی مشکل دارید و هر حرکتی که می کنید با محدودیت و دستگیری ها روبرو می شوید و در فعالیت خود دچار مشکل هستید . سر کلاس که می روید با خوف و رجا می روید چون نمی دانید که آیا می توانید حرف حق را بزنید و در برابر دانشجویان و دانش آموزان از حق دفاع کنید. با سینه برآمده و سری افراشته از حق دفاع کنید و از سفیدی سفید و سیاهی سیاه شهادت دهید و کوتاه نیایید و وقتی در این زمینه دچار تزلزل و خوف می شوید طبیعی است که این مساله مساله ملی است و مساله همه ماست.
جنبش سبز راهی که در این زمینه در پیش می گیرد بر این اساس است و آن هم اینکه مسائل ما در گرو بسته ای از فعالیت ها است که مشکل حل شود. اینطوری نیست که مثلا یکبار این موضوع را با وعده و وعید حل کنیم و یک موقع با اقتصاد صدقه ای، بالا و پائین آوردن حقوق و یا مثلا موقع انتخابات که می شود فعالیتی کنیم و از این شاخه به اون شاخه بپریم. اینها مشکلات معلمانف کارگران، کارفرمایان و نه کارآفرینان مارا حل نمی کند.
راهی جز بازگشت به قانون اساسی نداریم
بنده اعتقاد دارم تنها راه، بازگشت به قانون اساسی است .برگشتی که برای تحقق بدون تنازل قانون اسای راهی پیش پای ما نیست. این کم هزینه ترین راه است. راهی است که می توانیم مشکلات خودمان را در سطح ملی حل کنیم. مشکلات بازارهای مسلمانی خودمان را حل کنیم که اینقدر از اجناس بنجل خارجی پر نشود. می توانیم از صنعت ملی خودمان دفاع کنیم برای اینکه در مقابل هجوم بازاهارهای خارجی مدفون نشویم. می توانیم از حقوق کارگران دفاع کنیم تا روز به روز از کار بی کار نشوند و حقوق معوقه کارمندان روی هم تلمبار نشود. با برگشت به قانون اساسی می توان از فساد جلوگیری کرد و با احیا حقوق مردم می توان مشکلات را برطرف کرد. بدون انتخابات آزاد ،غیر گزینشی، رقابتی و بدون آزادی مطبوعات و زندانی ها و تشکل ها جلوی رویمان راه دیگری وجود ندارد و رفتن به سمت قانون اساسی به نفع همه ملت است. به نفع همه کسانی که دل در گرو ملت خود دارند و عظمت ملت خود را می خواهند.
ما به مردم امضا دادیم قانون اساسی را اجرا کنیم
حقوق مردم فراموش شده ترین قسمت قانون اساسی است
این میثاق ملی ما است و عهدی که مردم و حکومت با هم بستند و هر نوع برگشت از این میثاق یک نوع خیانت در اعتماد مردم است. ما از مردم امضا گرفتیم و امضا دادیم که این قانون را بدون اجتهاد اجرا کنیم. اگر قسمت هایی از آن را ناکارآمد می دانیم باید آنرا اصلاح کنیم. قانون اساسی که وحی منزل نیست. ولی باید باز هم از راه قانون اساسی اقدام کنیم و حقوق مردم که فراموش شده ترین قسمت قانون اساسی است را باید رعایت کنیم که مشکلات یکی یکی حل شود و در آن موقعیت جایگاه معلمان و کارگران ما آنچنان که شایسته است در نظام حکومتی ما و جامعه ما انشالله احیا خواهد شد.
موفق باشید و این دوروز هم برشما و هم بر همه ملت ایران مبارک باشد.
**

عشق از دیدگاه معلمان


از معلم دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: حرام است
از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت: نقطه ای که حول محور نقطة قلب جوان میگردد
از معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟ گفت: سقوط سلسله ی قلب جوان است
از معلم زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت: همپای love
از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت: محبت الهیات است
از معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت: عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن میسوزد
از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست
از معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت: تنها آدم ربایی است که قلب جوان را به سوی خود میکشد
از معلم انشا پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت: تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد
از معلم ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت: تنها توپی است که هرگز اوت نمی شود
از معلم زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: عشق تنها کلمه ای است که ماضی ومضارع ندارد
از معلم زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت: عشق تنها میکروبی است که از راه چشم وارد میشود
از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: عشق تنها اسیدی است که درون قلب اثر می گذارد
واقعاً عشق چیست....؟