تعليم و تربيت (1)
متنی که در ادامه می خوانید سخنرانی شهید بهشتی در سالن اجتماعات آموزش و پرورش کرج و در جمع معلمان است که در سال 59 صورت گرفته و متناسب با حال و هوای امروز است.
قرآن به ما مىآموزد كه خداوند پس از آفرينش زمين و آسمان، گياهان و جانداران ديگر، خواست موجودى بيافريند كه در اين عرصه پهناور، با انتخاب خودش و به پاى خودش حركت كند و هدف و جهت را خودش انتخاب كند. از نظر ما، انسان بايد در انتخاب خويش و اراده خويش، و در حركت كردن، خداگونه باشد. بزرگترين خداگونگى انسان در همين بعد اوست: خود مىشناسد، خود مىسنجد، خود برمىگزيند، خود مىسازد و خود مىآفريند. خلاقيت بر اساس انتخاب خويشتن، بزرگترين و مهمترين بُعد خدا گونگى انسان است. از آنجا كه جهت اصلى اين گزينش و انتخاب، سبيل الله است، يعنى اينكه آدمى رو به خدا و در راه خدا حركت بكند، لذا براساس گزينش آگاهانه و آزادانه، بايد خداجوى باشد و خداپوى بشود. به اين ترتيب خداگونگى دوم او، يعنى به خصلتهاى كمال و تعالى آراسته شدن، پس از انتخاب آزادانه او تحقق پيدا مىكند. اينهمه، تنها و تنها در پرتو تعليم و تربيت به وجود مىآيد. سرمايه انسان، علم گسترده او و منشها و روشهاى متعالى كسب شده اوست. يك انقلاب بايد از همه راهها و امكانها و فرصتها، در اين خط استفاده كند: خط آگاهى دادن و ساختن و آگاه كردن؛ تزكيه و تعليم، يا تعليم و تزكيه. در قرآن گاهى تزكيه مقدم بر تعليم آمده و گاه تعليم مقدم بر تزكيه؛ چون هر دو صحيح است. انسان با آگاهى، خط پاكانديشى و پاكرفتارى را پيدا مىكند و با هر قدمى كه در راه پاكانديشى و پاكرفتارى بردارد امكان آزادتر شدن بيشترى را به دست مىآورد.
اين ساختن انسانها بر فراز متعالى اسلام، راههاى گوناگون دارد. شما به اين نكته، كه روح عرايض امروز من است، با دقت توجه كنيد؛ بعد اگر ديديد كه اين اصل يك اصل مهم است، در تنظيم فعاليتها روى آن تكيه كنيد.
چگونه مىتوان انسانها را - از نسل نوجوان كه آمادهترين نسل براى تعليم و تزكيه است، تا نسل سالخورده كه قسمت معظم فرصتها را پشت سر گذاشته - طى يك انقلاب، در مسير خودسازى آگاهانه، بر مبناى معيارهاى اصيل مكتب تربيت كرد؟ آنچه من مىخواهم عرض كنم اين است: مؤثرترين و پرتوانترين و پربُردترين راه، ايجاد يك جريان نيرومند پرجاذبه معنوى - مادى است كه افراد جامعه را در خود بكشاند و آنها را طورى با خودش ببرد كه حركتشان جوّى نباشد، اما از حداكثر زمينه )زمينه مساعد( و امكان، برخوردارشان كند.
براى اينكه نسلهاى مختلفِ يك جامعه انقلاب كرده، در مسير انقلاب و با معيارهاى انقلاب، خودسازى آگاهانه داشته باشند و انسانهاى نويى بشوند و تولّدى دوباره بيابند، لازم است انقلاب جريان پرتوانِ نيرومندِ گستردهاى را به وجود آورد كه بتواند افراد جامعه را در خودش فرو ببرد و با خودش هماهنگ سازد، اما به شكلى كه آنها حركتشان، حركت آگاهانه و آزادانهاى باشد، نه حركتى از روى جبر و تسليم. بنابراين، حالت »با خود بردن« نبايد بدون آگاهى و آزادى باشد، بلكه بايد حالت در اختيار نهادنِ حداكثرِ زمينه مساعد و امكانات را داشته باشد و شوقانگيز و رغبتانگيز باشد. اين بايد خط اصلى تعليم و تربيت، تربيت و تعليم، در همه نهادهاى انقلابى جامعه اسلامى ما باشد.
شما برادرها و خواهرها، روى اين نقطه نظر بينديشيد؛ نظر دهيد؛ و اگر آن را اصلى صحيح و موجه يافتيد، در ايجاد اين جريان كوشا باشيد. - اينك يكى يكى اين نكتهها را توضيح مىدهم.
اگر ما براى خودسازى انسانهاى يك جامعه انقلابى بخواهيم به همان شيوه آگاهى دادنهاى فردى، و حتى گروهى، و دعوت اشخاص به عمل صالح اكتفا كنيم، بدون آنكه به كل جريان به صورت يك كلّ بينديشيم و توجه كنيم، افراد به سمت حركت مىآيند، به سمت مكتب مىآيند، از ايمان و عمل صالح هم در درجات مختلف برخوردار مىشوند، ولى همواره حركتشان، آمدنشان، با برخورد با موانع و مشكلات و ناهمسازيهاى فراوان روبروست، به طورى كه فكر نمىكنند در يك نظام جديد قرار گرفتهاند و حركت مىكنند. در اين صورت فكر مىكنند هنوز آهنگ حركت، شرايط حركت و شكل حركت، چيزى است شبيه آهنگ و شكل قبل از پيروزى انقلاب. يعنى هنوز با محيط خويش بيگانه است و در يك محيط نامساعد، دارند با تمام تلاش دست و پا مىزنند؛ و اين درخور حركت پس از پيروزى انقلاب نيست. اين درخور حركت قبل از پيروزى انقلاب است. اگر امروز پسران و دختران، مردان و زنان مسلمان در جامعه ما، احساس كنند كه گويى دارند در يك محيط ناآشناى نامساعد تلاش و كار مىكنند؛ اگر آهنگ حركت و تلاش اجتماعى در اين جهت قرار نگيرد كه جوان و نوجوان ما در درون خودش، قوم و خويشى و پيوند آشنايى و برانگيزاننده با محيط اجتماعى و نظام اجتماعىاش حس نكند، سرعت حركت و سازندگى حركت افت پيدا مىكند؛ مىشود شبيه ماههاى قبل از پيروزى انقلاب؛ آنهم نه سال آخر و دو سال آخر و سه سال آخر؛ مىشود شبيه ايام عسرت؛ شبيه ساعة العسره و ساعات العسره؛ ساعتهاى عسرتِ چندين سالِ قبل از پيروزى انقلاب. شما در آن موقع چقدر توقع داشتيد كه كار و حركتتان بُرد داشته باشد؟ چقدر انتظار داشتيد كه افراد به سويتان بيايند؟ آيا در آن سالها انتظارِ يدخلون فى دين الله افواجا(2) را مىداشتيد؟ مثلاً شما در سال 55 54 53 52، انتظار اين را داشتيد كه مردم و نسل جوان يدخلون فى دين اللّه افواجا؟ در آن سالها اگر شما شب و روز تلاش مىكرديد و دو يارِ مسلمانِ باايمانِ مبارز پيدا مىكرديد، كلى خوشحال بوديد. ولى شما حالا در آن شرايط و محيط نيستيد. حالا شما مىخواهيد حركت طورى تنظيم بشود و آهنگ حركت طورى باشد كه بتواند هر چه سريعتر در داخل مرزهاى ايران، اين سى و شش ميليون آدم را مسلمان كند؛ و لااقل آهنگ غالب و مسلط بر جامعه را آهنگ اسلامى كند و هر چه سريعتر اين جامعه الگو و اسوه نوساخته بتواند خودش انقلاب را به تمام دنياى اسلام و حتى تمام دنياى انسانيت صادر كند. انتظار شما اين است. اگر يك جوان مبارز مسلمان در سال 1356 زخم مىخورد و او را به بيمارستان مىبردند و در آنجا مورد بىمهرى همه قرار مىگرفت، دلآزرده نمىشد. مىدانست در نظام ضد اسلامى زندگى مىكند. اما امروز وقتى يك مجروح انقلاب را به »بيمارستان هدايت« مىبرند و در حالى كه او را روى برانكار حركت مىدهند و سرم به او وصل كردهاند يك ذره آب مىخواهد و آن خانم پرستار برمىگردد به او هتاكى و فحاشى مىكند و به انقلاب و خط انقلاب دشنام مىدهد، اين جوان متأثر مىشود. چرا؟ براى اينكه در مقطعى از انقلاب است كه انتظار قلبىاش اين است كه يك جريان نيرومند و پرتوان بتواند اين نامسلمانها، اين دور از اسلامها، اين ضد اسلامها را جذب كند و با خودش ببرد. پس، اگر كارها صرفاً موضعى باشد، شبيه كارهاى 6-7 سال قبل، نمىتواند پاسخگوى انتظارات همه ما و بخصوص نسل جوان ما در اين مقطع از انقلاب باشد. كارهاى بريده و موضعى ديگر براى اين زمان رضايتبخش نيست. دقيقاً روى احساس خودتان، روى احساس برادرها و خواهرهاى قوم و خويشتان، روى احساس هممدرسهاىهايتان، روى احساس شاگردهايتان دقيق بشويد؛ مىبينيد اينها در اين مقطع از زمان انتظار جريان نيرومندى را دارند و ديگر با اينگونه موفقيتهاى نسبىِ موضعى اشباع نمىشوند.
اهميت تحزّب و سازمان يافتگى
بنابراين، نيروها بايد طورى هدايت بشوند، طورى سامان پيدا كنند، طورى سازماندهى شوند، كه به ايجاد يك جريان قوى و نيرومند منتهى شود. اينكه مىبينيد اين روزها همه مىكوشند تا شكل و سازمان يافتگى را بكوبند و حتى ضد اسلام و ضد قرآن معرفى كنند، بحثها و مقالهها عليه حزب و سازمان و تشكيلات مىگويند و مىنويسند، براى اين است كه درست فهميدهاند. اگر در اين مقطع از زمان، حركتها به صورت حركتهاى نيرومند، سازمانيافته و آفريننده جريانهاى قوى درنيايد، اشباع كننده و ارضاع كننده نخواهد بود و در نتيجه رو به افت و افول خواهد گذاشت.
پس اين نكته اول: ضرورت انكارناپذير اين مقطع از انقلاب اين است كه تلاشها به جاى اينكه تلاشهاى موضعى باشند، تلاشهاى گسترده منسجم باشد. بحث بر سر اين نيست كه با چه نامى نيروهاى مؤمن مسلمان تشكيل شوند؛ نام حزب باشد، نام سازمان باشد، نام انجمن باشد، نام كانون باشد؛ اين بحث مطرح نيست. بحث بر سر اين است كه بايد نيروهاى مؤمن مسلمان با هم متشكل شوند؛ يكى شوند و جريانى نيرومند به وجود آورند. بحث بر سر اين است. شما معلمان، بياييد تلاش كنيد، يك كانون گسترده اسلامى معلمان در سطح كشور به وجود بياوريد؛ با هم متشكل شويد، هماهنگ شويد، همراه شويد، همخط شويد، تا بتوانيد به صورت يك گروه گسترده در ميدان اصليتان، يعنى مدارس، كار هماهنگ بكنيد؛ آنهم نه بريده از كل اجتماع. امروز ما واحد غيرسياسى نداريم. اينها مال زمان شاه بود كه ما براى اينكه استتار داشته باشيم و فعاليتهايمان را زير پوششى ببريم و آنها را اغفال كنيم، مىگفتيم، آقا اجتماع معلمين غيرسياسى است. دين و سياست ما يكى است و سياست و دين ما يكى است. مگر مىخواهيم آن نكته قرآن و آن بيان اسلام را از خاطر دور نگه داريم؟ اسلام دينى است كه سياستش عبادت و عبادتش سياست است. اسلام دينى است كه معلمىاش، قضاوتش، سربازى و پاسدارىاش، طبابتش، صنعتش، كشاورزىاش، شهردار بودنش، فرماندار بودنش، همه بايد عبادت و خدمت در راه خدا باشد. همه اينها بايد آهنگ داشته باشد و همهاش بايد به صورت اجزاى منسجم يك جريانِ نيرومندِ سازنده دربيايد. مگر شما از اسلام برداشتى غير از اين داريد؟ مثل اينكه مىگويند، آقا، روحانيت برود كنار؛ روحانيت از سياست جداست! ما چنين خبرى نداريم. ما يك اسلام و يك امت اسلامى داريم، منسجم. همهاش با هم يكى است. آهنگ واقعى توحيد همين است. حتى زندگى مادى و معنويمان با هم درآميخته است. ماديت بريده از معنويت و معنويت رها كرده از ماديت و ترك گوينده ماديت نيست. ما نيازهاى مادى داريم، نيازهاى اقتصادى داريم، نيازهاى مصرفى داريم، ولى خطمان خط خداست. آرمانمان آرمان معنوى است ولى از بستر زندگى صحيح مادى حركت مىكنيم به سوى هدف متعالى معنوى. با اين بستر كه دشمنى و مخالفت نداريم. معنويتگرايى ما معنويتگرايى رهبانيت و تصوف و زهد و پارسايى منفى صوفيانه نيست. معنويت براى ما اين است كه هيچ چيز زندگى بيش از يك گذرگاه ارزش ندارد. لباسمان، خانهمان، كاشانهمان، خيابانمان، شهرمان، اينها همه گذرگاه است، منزلگاه نيست. براى ما زندگى مادى گذرگاه است. از اينجا كه حركت مىكنيم، هدف برايمان معلوم است كجاست. و چون گذرگاه است، بيش از يك گذرگاه هم به آن بها نمىدهيم. معنويت به اين نيست كه بگوييم از روى ماديت يك پل بزن و عبور كن؛ يا بال در بياور و عبور كن! اين نيست خط اسلام. وقتى مىگوييم رهبانيت ضد اسلام است منظورمان همين است. اينكه بگويند ما يك سازمان صنفى معلمى هستيم و سياسى نيستيم، اين دروغ است. اين سخن اصلاً با اين حركت نمىخورد. اين اولين نقطه انحراف است. شما معلمين مسلمان، سازمان نيرومند گستردهاى به وجود بياوريد كه بتواند همه نيروهاى شما را در خط خدا و خط اصيل اسلام بسيج كند و به كار بيندازد. در عين حال، اين سازمان بايد قدرت اين را داشته باشند كه با مجموعه واحدهاى ديگر، يك سازمان گسترده هماهنگ دينى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى به وجود آورد. اين خط ماست، و در گفتن اين خط نيز خواهش مىكنم هيچ وقت تقيّه نكنيد. ما در زمانى هستيم كه بايد پوستكنده حرف بزنيم و پوستكنده حركت كنيم.
بنابراين، نداى من امروز در جمع شما اين است: معلمان جمهورى اسلامى ايران! معلمان مؤمن به خط انقلاب! متحد و يكپارچه بشويد، براى اينكه نقش خودتان را هماهنگ با جريان كل انقلاب، هر چه هماهنگتر و منسجمتر و سازندهتر ايفا كنيد. آنچه مىتواند تعليم و تربيت را درخور انقلاب، اسلام و امت پيروزمندمان، سازنده و آفريننده بسازد، اين است كه بخشى از يك جريان نيرومند پرتوان گردد. به هيچ وجه به تلاشهاى موضعى اكتفا نكنيد. ممكن است تا اين جريان به وجود نيامده، هر كسى از موضعى آغاز كند. اين اشكالى ندارد، ولى اين آغاز بايد در خط به وجود آوردن هر چه سريعتر آن جريان نيرومند باشد. - اين نكته اول.
نكته دوم اينكه اين جريان بايد بتواند افراد اين جامعه را در خودش فرو ببرد. برادرها و خواهرها! جريان انقلاب اسلاميتان بايد داراى جاذبهاى قوى بشود. اعتراف كنم كه در اين هيجده ماه پس از پيروزى، در جاذبهدار كردن نظام اسلاميمان، به اندازهاى كه دلمان مىخواهد، آرزو داشته و داريم، عملاً توفيق نداشتهايم. دقيقاً حركت كنيد. فكر كنيد، ببينيد كجاى كار عيب داشته كه جاذبهها در حد انتظارمان نبوده است. نظام اسلامى بايد نورانيت اسلام از او روز به روز بيشتر به چشم بخورد. نورانيت، پاكى، آن صفا و آن صداقت و راستى كه براى فطرت هر انسان، به خصوص نسل جوان و نوجوان، جاذبهاى نيرومند دارد، اين در آن حد ايدئال ما نبود. تا يكيك ما در برخوردمان، در گفتارمان، در رفتارمان، اين نورانيت، آن فروغ يزدانى و الهى، اين فروغ پرجاذبه ديده نشود، كل جريانْ نورانيت متناسب با انقلابى برخاسته از اسلام را به دست نخواهد آورد.
آن روح ايثار، آن روح از خود گذشتن، آن روح با دروغ و كجى در ستيز بودن، آن انصاف نسبت به خويشتن، نسبت به ديگران منصفانه برخورد كردن، آن تواضع، آن فروتنى، و آن برادرانه برخورد كردن و خواهرانه برخورد كردن؛ اينها دين فطرت است. ما در بعد اقتصادى خيلى مىتوانستيم در اين مدت كار بكنيم. ولى انصاف اين است كه خيلى كارها را نكردهايم. هنوز روابط اقتصادى را به سمت عدل به حركت درآوردن به حد مطلوب و به حدى كه متناسب با اسلام حق و عدل باشد نرسيده است. آن مديريت و نظام ادارى را در جامعه، دگرگونيهاى بنيادينى كه بتواند نظم طاغوتى مديريت را كنار بزند و يك نظم الهى و انسانى را به وجود بياورد، نداشتهايم. حتى در نهادهاى بسيار عزيز انقلابمان هنوز نتوانستهايم موفقيت فراوانى را عرضه كنيم. در خود اين نهادها گلهها مكرر به گوش مىخورد. تلاش كنيد، و تلاش كنيم، كه جاذبه اين جريان روز به روز بيشتر باشد. صرفاً كارش دافعه نباشد. در جريان انقلاب اسلامى، امروز دافعه كم و بيش هست و به چشم مىخورد. البته آن هم در حد نصاب نيست؛ براى اينكه خيلى از چيزهايى را كه بايد قوياً دفع كند هنوز قوياً دفع نمىكند.
معلم عزيز! تو بايد در كلاس و مدرسهات همواره آن حالت نمونه بودنت را بيشتر كنى. آيا بچهها از شما به عنوان معلمِ دلسوزِ كاردانى كه كار خودش را خوب بلد است و تعليم و تدريس و كلاسدارى و برخورد با بچهها را خوب مىداند؛ حوصله دارد؛ دلسوزى دارد؛ عشق مىورزد به اينكه آنچه را يك معلم بايد به يك دانشآموز ياد بدهد به وى بياموزد؛ سر كلاس كه مىآيد دائماً به ساعتش نگاه نمىكند كه كى زنگ بخورد؛ زنگ مدرسه كه مىخورد زودتر از بچهها از مدرسه فرار نمىكند؛ مىماند؛ )چون او از اين بچهها جدا ناشدنى است؛ او عشق مىورزد كه هرچه مىشود ساعتى بيشتر و دقايقى بيشتر را با آن نونهالان عزيزش بگذراند( - بچهها از شما چقدر رضايت دارند؟ شما چقدر اين روحيهها را داريد؟ اين مىشود جاذبه اين جريان در رابطه با شما. آيا معلمها در مدرسه، در رابطه با يكديگر، در رابطه با خدمتگزار مدرسه، در رابطه با مدير مدرسه، واقعاً توانستهاند يك جوّ برادرانه، خواهرانه، به وجود آورند يا نه؟ چقدر؟ اينها جاذبههاست. آيا هنوز هم وقتى زنگ كلاس مىخورد، آقاى ناظم يا خانم ناظم، آقاى مدير يا خانم مدير، مىآيند درِ اتاق شما معلمان را باز مىكنند، سلام عليكم مىگويند، كه پاشويد، برويد سر كلاس؛ يا نه، قبلاً خودتان رفتهايد؟ روابط جور ديگر شده يا نه؟ بالاخره جلسات شوراى مدرسه، واقعاً جلسات شَور است يا جلسات كلنجار رفتن است؟ راستى، معلمين ما مطالعات دينى و حرفهاىشان براى بالا رفتن مهارتشان در رشته درسى خودشان، بيشتر از دو سال قبل شده يا خداى ناكرده كمتر شده؟ راستى، ايجاد كلاسهاى كارآموزى و بازآموزى هنوز هم در گرو فعاليتهاى اداره كل آموزش ضمن خدمت، با پرداخت حق شركت در كلاس و اياب و ذهاب و اين حرفهاست يا ديگر بازآموزى، انقلابى شده، همه مىخواهيم بيشتر بياموزيم و آموزش ضمن خدمت داشته باشيم؟ اينهاست جاذبههاى انقلاب. و شما اى برادرها و خواهرهاى علاقهمند به حركت در خط اصيل اسلام! در راه كلاس بازآموزى پيشگام و پيشتاز باشيد. چرا در هر مدرسه، در هر بخش، و در هر شهرى، به وسيله خود شما! تشكيل نشود؟ اين تكلّف، اين تشريفات، اين بروكراسى! مگر شما نمىتوانيد از راه مبادله تجربه به يكديگر بيشتر بياموزيد؟ كدام معلم است كه در دوره كارش دو تجربه جديد نداشته باشد؟ و كدام معلم ديگر است كه از تجربه او بىنياز باشد؟! اين مىشود كلاس بازآموزى؛ اين مىشود بهترين آموزش ضمن خدمت. هر ماهى جلسهاى براى هر رشته در خود كرج اشكالى دارد؟ حتماً ابلاغ مىخواهد؟ دائماً مىگوييم با نظام كاغذبازى مبارزه كنيد. چگونه؟ اگر ما هنوز هم براى هر كارمان منتظر كاغذيم، مىخواهيم با چه مبارزه كنيم؟ مىتوانيد يك چنين كلاسهايى داشته باشيد. بچهها هم خودشان باخبر مىشوند. از طريق بچهها هم پدرها و مادرها باخبر مىشوند. اعلام در راديو و تلويزيون هم نمىخواهد - البته بگويند؛ ولى ضرورتى ندارد. مىدانيد با چنين عملى چقدر بر جاذبه اين جريان مىافزاييد! بايد اين جريان جاذبه پيدا كند؛ و جاذبهاش به بيشتر شدن ميزان عمل صالح كسانى است كه در اين جريان حضور دارند.
اين شعار ماست كه بالاترين دعوت و مؤثرترين دعوت - )دعوت يعنى همان خواندن؛ يعنى جذب كردن( - به عمل صالح است. »و كونوا دُعاةَ الناس بغير السنتكم.«(3) در حديث ديگر هست: »و كونوا دعاةً الى انفسكم بغير السنتكم.«(4) جذب كنيد و فراخوانيد ديگران را به راه خويش، اما نه با زبانهايتان؛ پس با چه؟ با قلمتان؟ قلم هم برادر يا خواهرِ زبان است. پس با چه؟ با عملتان. و عمل شما در خط يك معلم بيش از هر چيز در همان مسئوليت شما متجلّى خواهد شد. هر يك از ما، در حوزه كار خاص خودش، هم مىتواند جاذبهآفرين باشد و هم مىتواند، خداى ناكرده، نزديكان را از هر چه مسلمانيست دلزده و بيزار كند. شوخى نكنيد! همين حرفهايى را هم كه اينجا عرض مىكنم، اگر صرفاً براى گفتن و شنيدن باشد واقعاً نمىارزد. نه براى شما عزيزان مىارزد كه اينجا وقتتان را تلف كنيد و نه براى من. البته من به عنوان يك ديدار از برادرها و خواهرها، خيلى هم خوشحال هستم، اما حيف است كه خوشحالىام اين حد باشد.
بنابراين، نكته دوم تكيه روى جاذبه اين حركت است. در كلِّ حركت هم همينطور است. بالاخره بايد ببينم امسال در كرج براى آبادتر شدن و بهتر شدن منطقههاى محروم اين شهر جمعاً چقدر كار صورت گرفته و چه كسانى اين كار را صورت دادهاند و كدام نيروها در انجام اين خدمات پيشگام و پيشتاز بودهاند. و السابقون السابقون.(5) شما و همراهان شما و عناصر تشكيل دهنده اين جريان، در اين صورت جهد خواهيد كرد. اينقدر به فكر اين نباشيد كه اين ولنگارها، اين مانع تراشها، اين مزاحمها، چه مىگويند و چه مىنويسند. بيشتر به فكر اين باشيد كه شما خود چه مىكنيد، كه كرده شما باطلِ سحرِ نوشته و گفته آنهاست. آيا باطل سحرى بهتر از اين هم سراغ داريد؟ البته، اين را مىپذيرم كه توضيح دادن هم لازم است. مىپذيرم كه آگاهى دادن هم لازم است. اما توضيح دادن در طى عمل؛ يا درست در آغاز عمل. اگر قرار شد فقط توضيح دادن باشد بدون از عمل، آن توضيح هم دلنشين نخواهد بود.
پس نكته دوم اينكه حركت، جريان نيرومند و جاذبه قوى داشته باشد - از اين راههايى كه اشارتاً عرض كردم؛ والاّ شما خود دهها نمونه ديگر را مىشناسيد.
نكته سوم: جريان طورى باشد كه انسانها را در خودش فرو ببرد؛ اما نه يك فروبردنى كه خودآگاهى و انتخاب آزاد را از آنها سلب بكند و به شكل يك جبر اجتماعى در بيايد و بگويد، اى انسانهايى كه پهلوى من ايستادهايد، بايد با من بياييد! اين نمىتواند دوام داشته باشد و اصولاً نمىتواند ما را به راه اسلام ببرد. ما بايد اصلِ »لااكراه فى الدّين، قد تبيّن الرّشد من الغى، فمن يَكفر بالطّاغوت و يؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لانفصام لها«(6) را رعايت كنيم. روى كلمه كلمه اين آيه دقت كنيد. بايد تكتك اين شعارها، كه در هر يك از اين جملههاست، حفظ بشود. اجبارى در انتخاب آيينِ زيستن نباشد. آنچه هست، روشن كردن راه و بيراهه است. چنين كنيد كه هر كس به خدا ايمان آورد، هر كس به طاغوت كفر ورزيد و پشت كرد و به خداى رو آورد، دريابد كه رشتهاى را در دست گرفته كه گسستن در آن راه ندارد و مىتواند با آن تا آخر راه را برود. همه اينها را بايد بيابد. براى اين منظور بايد هميشه در كارهايمان و در برخوردهايمان و در نظام دادنهايمان طورى عمل كنيم كه انسانها حس كنند دارند به پاى خودشان حركت مىكنند؛ آنهم نه يك احساس كاذب، بلكه يك احساس صادق. در پى اين مديريت، نقطه نظرى كه مناسب است همواره دنبال شود همين است. چون دو جور مديريت هست: مديريتى كه ادارهشوندهها را در يك مكانيسم قوى قرار مىدهد و آنها چون ذرّاتى با يك مغناطيس نيرومند، اما فاقد آگاهى، به دنبال مدير حركت مىكنند. اين مديريت درخور يك جامعه انسانى و اسلامى نيست. يك نوع مديريت هم هست كه هميشه به ادارهشوندهها ميدان مىدهد كه احساس كنند خودشان دارند فكر مىكنند؛ خودشان دارند خلاقيت نشان مىدهند؛ خودشان ابتكار و ابداع دارند و خودشان دارند حركت مىكنند. اما مىدانند كه حركتهايشان بايد به هم پيوسته باشد؛ تك نمانند. ايمان آوردهاند به اينكه تك ماندن همان و باطل شدن و عاطل شدن و بىثمر، يا كم ثمر شدن همان. اين مديريت پايدارتر است. در اين راه بايد خيلى خون دل خورد. يك معلم بايد خيلى خون دل بخورد تا كلاس را طورى اداره كند كه بچه احساس آزادى هم بكند. خيلى خون دل خوردن دارد و خيلى انسان بايد در خودش سرمايه جمع كند تا بتواند اين كار را بكند. ولى معلمان عزيز بايد به عنوان يك معلمِ متعهد مسلمانِ انقلابى اين كار را بكنند، والاّ از بچهها مهره ساختن هنر نيست. از بچهها مهره نسازيد! اين كار آخر و عاقبت ندارد. ما در رابطه با تهاجم عناصر كوچك و بزرگ به جامعه، اين آهنگ را مىدانيم، ولى در رابطه با كار شما كه معلم هستيد، اين موضوع به صورت خاص مطرح مىشود.
اى معلم! اى مدير! مىتوانى در مدرسه ساخته شده بر اساس معيارهاى انقلاب اسلامى چنين جوّى را به وجود آورى تا اين نوباوگان عزيز هر چه زودتر رشد كنند، شكوفا شوند، به بر دادن و بار دادن و ثمربخش بودن برسند، اما هميشه حس كنند كه اين خودشان هستند كه دارند حركت مىكنند. حتى تشويق و تنبيه هم بايد در خدمت اين هدف باشد. اگر تشويق در خط گول زدن و فريفتن و طمع برانگيختن باشد، ضد اين آهنگ اسلامى است. اگر تنبيه در خط مرعوب كردن و انسانها را، خرد يا بزرگ، كوچك يا بزرگ، از هويت و استقلال و شخصيت تهى كردن باشد، اين هم راه اسلام نيست. تشويق و تنبيه بايد باشد، ولى در حد متناسب با برانگيختن نيروها اين هم نكته سوم.
نكته چهارم اينكه اين جوّ شوقانگيز و برانگيزاننده طورى به وجود آيد و به سمتى برود كه حركت عظيم انقلاب اسلامى امت ما بتواند هر چه زودتر در جهان بدرخشد و با درخشيدنش انقلابمان صادر شود ]تكبير حضار[. محال است انقلاب اسلامى طورى منزل داده شود كه بيرون از مرزهاى ايران آن را فقط يك انقلاب ايرانى بشناسند و بعد درداخل ايران پيروز شود. اين محال است. اگر آب و رنگ اين انقلاب يك آب و رنگ محلى و موضعى شد، حتى در محل و موضع خود هم موفق نخواهد شد. اين محال است. بايد تمام خصلتها و ويژگيهاى جهانى بودن اين انقلاب را دقيقاً ذكر كنيم. شعارها، موضعگيريها، تكيه كردنها و تأكيدها، بها دادنها، همه بايد طورى تنظيم شود كه به جهانى بودن آرمان و راه اين انقلاب ذرّهاى خدشه وارد نيايد؛ وگرنه اين انقلاب حتى در درون مرزهاى ايران شكست خواهد خورد. در اين نكته ترديد نكنيد.
كسانى كه به هر عنوان مىكوشند در هويت خالص و اصيل اسلامى اين انقلاب عوامل ديگرى را وارد كنند كه حتى يك مطالعهگر باانصاف خارجى هم حس كند كه اين انقلاب انقلابى است ايرانى، اينها بدانند كه آگاهانه يا ناآگاهانه دارند به اين انقلاب، به اين ملت، و حتى به مردم دنيا دارند، خيانت مىكنند. پيوند ما با اين آب و خاك كه ديگر اين همه حرف ندارد! معلوم است كه ايران آب و خاك ماست. معلوم است كه ما بايد از اين سرزمين دفاع كنيم. معلوم است خانه خودمان را دوست داريم. اينكه اينقدر گفتگو ندارد! اينكه ما يك جور لباس پوشيدن و يك جور راه رفتن و يك جور سلام عليكى را ياد گرفتهايم كه بر اساس رسوم و زبان فارسى است امر روشنى است. اينكه بالاخره ما مىخواهيم با زبان فارسى با هم حرف بزنيم معلوم است و جاى شك و ترديد و بحث و جنجال ندارد. نظام جمهورى اسلامى مىخواهد حتى براى غير مسلمانهايى كه در اين آب و خاك زندگى مىكنند سعادت بيافريند. بنابراين، انسان غيرمسلمان و شهروند غيرمسلمان جمهورى اسلامى هم بايد احساس كند كه اينجا سعادت دارد - و اين ضرورت انقلاب ماست. اينها همه معلوم است. مگر غير از اين مىشود؟ اينكه ما نبايد مزاحم زبان ارمنى و ترك و كرد و بلوچ و عرب و تركمن و لر و... باشيم معلوم است. تازه آنها هم كه فارسى حرف مىزنند، يزدى يك لهجه دارد، اصفهانى يك لهجه دارد، مشهدى يك لهجه دارد، سبزوارى يك لهجه ديگر دارد. دو تا روستا پهلوى هم گاهى اوقات زبان همديگر را نمىفهمند. در اين بحثى نيست و اين همه جنجال ندارد. پس چه مىگويى مليّت، مليّت، مليّت؟! كارى مىكنند كه همان اولِ كار به ذهن بچههاى ما بيايد كه مثل اينكه نظر اسلام به مليت يك طورى است كه ما نمىتوانيم جنبههاى مثبت ملّت و مليّت و وطن را حفظ كنيم. اين دروغ است. اين مسائلى كه تحت عنوان مسائل ملى گفته مىشود، اينها مسائل سادهاى است؛ روشن است. آن مليّتى كه ما براى انقلابمان و اسلاممان خطر مىدانيم اين است كه كسانى بخواهند بگويند ما در ايران يك انقلاب ملّى داريم. اين خطرناك است. اصلاً هم دروغ است و هم خطرناك هست. ما در ايران يك انقلاب اسلامى و مكتبى داريم ]تكبير حضار[. و همانطور كه از روز اول گفتيم، و باز هم مىگوييم، اى هموطن مسيحى، يهودى، زردشتى، شيعى، سنى، لر، ترك، آذربايجانى، عرب، تركمن، بلوچ، و هر چيز ديگر! تو بدان كه اين نظام اسلامى، خود را در برابر سعادت تو و خانوادهات متعهد مىداند. با او همگام و همراه باش و از سعادتى كه مىآفريند برخوردار شو! همين! و تو در لهجه سخن گفتنت، در لغت و زبانت، در كيفيت لباس پوشيدنت، تا حدى كه با اصول لباس پوشيدن اسلام سازگار باشد، و در معاشرتها و مناسبتهايت، تا حدى كه با اصول اسلام سازگار باشد، آزادى كامل دارى. تو با ديگران و با مسلمانان از حقوق مساوى برخوردارى. مسلمان هم كه نباشى از حقوق شهروند غير مسلمان جمهورى اسلامى برخوردارى؛ چه يك غير مسلمان عرب باشى، چه يك غير مسلمان فارس. اينجا حكومت فارس بر غيرفارس نيست. اينجا حكومت، حكومت اسلام است. اينها را بگوييد و بگوييم و روشن كنيم، و آن بُعد برازنده انقلاب اسلاميمان را حفظ كنيم.
اميدوارم شما معلمين عزيز در برخورد با همكارانتان و در برخورد با شاگردهايتان و در برخورد با محيط زندگى و محلتان، بتوانيد عملاً و قولاً و فكراً و فعلاً، در انديشه، در رفتار و در گفتار، اين حرفها را همواره به محيطتان منتقل كنيد. و مطمئن باشيد كه وقتى شما اين مسئوليتتان را قوياً و مشتاقانه شناختيد و ايفا كرديد و، همان طور كه اول عرض شد، آن را در پيوند و در رابطه با يك جريان عظيم و نيرومند و قوى و پرجاذبه اسلامى، در اين مقطع از انقلاب ادا ساختيد، عبادتى بزرگ را كه شب و روز به آن مشغوليد پيشه خود كردهايد. كه خداوند خدمت انسانها را به خلق خود، اما براى رضاى خدا، همواره عبادتى بزرگ شمرده است.
اين عرايض من بود در زمينه مطلبى كه پيشنهاد شده بود تا در رابطه با مسئوليت خواهرها و برادرهاى معلم عرض كنم.
...................( Anotates ).................
1) متن سخنرانى در سالن اجتماعات اداره آموزش و پرورش شهرستان كرج، 1359.
2) سوره نصر (110)، آيه 2.
3) بحارالانوار، ج 70، ص 309.
4) بحارالانوار، ج 70، ص 299.
5) سوره واقعه (56)، آيه 10.
6) بقره (2)، آيه 256.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر