۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

ریزش و رویش،حدیث استواری سبزها

یادداشتی از علی شکوری راد   
خانم سرمدی، همسر مقاوم برادر عزیزم حسین نورانی ن‍‍ژاد تلفن زده بود تا بعد از ملاقات اخیرشان سلام حسین را به من برساند. خیلی خوشحال شدم. حسین از جوانان نازنین و اصیلی ست که از عمق جان، مسئولانه و از روی اعتقاد خالصانه سیاست ورزی می کند و به همین دلیل، خیلی زیاد، در هر کاری قابل اعتماد است. او در عین حالی که امروزی است به ارزشهای پیشینیان پشت نکرده است و بین اصالت ها و ارزشهای دوران های انقلاب، جنگ ، اصلاحات و اکنون جنبش سبز پل زده است. خیلی مودب است و حرمت ها را پاس می دارد. به لحاظ فکری نیز مولف است و به همین دلیل کاریزمای خاص خود را در بین هم نسلانش دارد.
از زمان انتخابات مجلس هفتم که وی و دوستانش را برای همکاری در ستاد انتخابات جبهه مشارکت دعوت کردم و ابتدا مسأله داشتند و انتخابات را بی حاصل می دانستند تا بعد که متقاعد شدند و بسیار فعال، و تا بعد که به علت رد صلاحیت گسترده نامزدهایمان از شرکت در انتخابات بازماندیم و پس از آن تا امروز که مدت نه ماه است در زندان است و همدیگر را ندیده ایم رابطه وثیقی بین ما برقرار بوده است تا جائی که با همه محدودیت های زندان دوبار از آنجا با من تلفنی صحبت کرده است. نظراتش همیشه برایم معیار درک واقعیت های جامعه بوده و از آنها تأثیر گرفته ام. همو بود که دو سال و نیم پیش مرا تشویق کرد تا وبلاگ داشته باشم و پس از آن به من در مورد مطالب آن بازخورد می داد و خیلی وقتها هم من مطالبم را قبل از انتشار برای او می فرستادم تا اگر لازم باشد در آنها اصلاحاتی انجام دهم. بیشتر اوقات مجری و پای کار برگزاری مراسم مناسبت های مذهبی جبهه مشارکت بود و شور و شوق خستگی ناپذیری از خود نشان می داد و همه را به همراهی وا می داشت.
پس از انتخابات که شرایط بسیار امنیتی شده بود او پیش قدم شد تا مراسم دعای کمیل دارالزهرا ی آقای محتشمی پور رونق بیشتری یافته و رنگ سبز بگیرد و عاقبت هم به همین دلیل او و مهدی اقبال که به دعوت او قاری دعای کمیل های پر شور آن ایام بود را بازداشت و به زندان محکوم کردند. حسین در مرحله تجدید نظر به یک سال حبس قطعی محکوم شده است. از خانم سرمدی پرسیدم حسین که الآن شرایط استفاده از آزادی مشروط را دارد. گفت آری نه ماه از یک سال خود را گذرانده است ولی به او اجازه استفاده از این حق را نمی دهند ، تازه اسمش جزء کسانی بود که قرار است هفته آینده به مرخصی بیایند ولی حذفش کرده اند.
از او خواسته اند علیه موسوی موضع بگیرد و بگوید موسوی اشتباه کرده است ولی او نپذیرفته است و از موسوی حمایت کرده است. بخاطر همین نه تنها با آزادی مشروطش مخالفت کرده اند بلکه از مرخصی هم محرومش کرده اند. من چه باید به خانم سرمدی می گفتم. گفتم من به حسین و به شما تبریک می گویم. دیانت، سیاست و استقامت حسین را می ستایم و برایش آزادی هر چه سریعتر آرزو می کنم. با خانم سرمدی هم بابت شرایط سختی که می گذراند اظهار همدلی کردم. او گفت: ما که سختی نمی کشیم. کسانی هستند گمنام، و به ده، پانزده سال زندان محکوم شده اند و ایستاده اند. تلفن خانم سرمدی که تمام شد موضوعی که چند روزی بود مرا به نوشتن فرا می خواند دوباره به سراغم آمد. ریزش و رویش نیروها.
آنها یک سال است که شرایط را امنیتی کرده اند و بر معترضین به نتایج انتخابات سخت گرفته اند. علاوه بر برخوردهای خشن خیابانی، نیروهای رده بالا و پائین جنبش سبز را به تعداد زیاد گرفته و در شرایط سخت در زندان نگاه داشته اند، بازجوئی های طاقت فرسا کرده اند و در دادگاههای نمایشی و بعد غیر علنی محاکمه کرده و به زندانهای طویل المدت و محرومیت های سیاسی و اجتماعی محکوم کرده اند اما هیچ موردی از بریدن و اظهار ندامت که قابل ملاحظه باشد حاصل نکرده اند.
اظهارات حجاریان، عطریان، ابطحی، شریعتی ودو سه نفر دیگر که پس از یک دوره شکنجه سپید در دادگاه رسوای فله ای از تلویزیون پخش شد جز چند روز خوراک تبلیغاتی برای آنها حاصلی نداشت و اگر موجی هم ایجاد کرده بود اکنون برگشته است، جنبش سبز ریزش نداشته است و هنوز هم افراد زیادی در زندان هستند که اگر کلمه ای علیه باور سبز خود بگویند و یا حاضر بشوند از موسوی و خاتم و کروبی اعلام برائت کنند به سرعت آزادی خود را بدست می آورند و به آغوش خانواده باز می گردند ولی آنها سر افرازانه امتناع می کنند و رنج زندان را به جان می خرند.
از دکتربهزادیان نژاد، دکترعرب مازار و بهشتی شیرازی که از نزدیکان موسوی هستند و تحت فشار هستند که کلمه ای علیه او بگویند تا دکتر سلیمانی، نورانی نژاد، محمودیان و اقبال و نیز زیدآبادی، باقی، سحرخیز و مومنی و تا زنهای زندانی نستوه خانمها مفیدی و شهیدی و …. تا دانشجویان و معلمان و روزنامه نگاران و کارگران و…..که شناخته شده هستند تا جوانان گمنامی که در خیابانها دستگیر شده و هیچ پیوندی با محافل و مراکز و تشکل های اصلاح طلب و جنبش سبز نداشته و یک بار هم موسوی و کروبی و خاتمی را از نزدیک ندیده اند همه بر خواسته بحق خود ایستاده اند و حاضر نیستند از جرگه سیل خروشان و مردمی جنبش سبز خارج بشوند
در عوض در طرف مقابل دیده می شود که نه تنها جوانانشان در برابر پدرانی که دستی در جریان حاکم دارند ایستاده و هویت سبز را برگزیده اند بلکه سران و سردارانشان نیز اتهام بی بصیرتی را به جان می خرند و سکوتشان را نمی شکنند و اگر وادار شدند به شکستن، وادار کنندگان را پشیمان می کنند. جالب آنکه حتی آنانی که در ظاهر هیاهو می کنند و تیغ زبان و درفش قلم را علیه به زعم خود سران فتنه بکار می اندازند و در محفل خودی ها و میدان تبلیغات در این وادی کف بر دهان می آورند و عنان از کف می دهند، به خلوت که می روند به زمین و زمان فحش می دهند که گرفتار چه وضعیت و موقعیت اسف باری هستند و مجبورند از چه کسی دفاع کنند که قبولش ندارند و یا علیه چه کسانی صحبت بکنند که در دل محترم می دانندشان. یکی از آنها گفته بود در بین نیروهای ما زلزله است. چند روز پیش در دانشگاه علم و صنعت عده ای به سمت من هجوم آوردند و علیه من شعار دادند اما روز گذشته که به میان جمعی از همان صنف در جشنواره تشکل های دانشجویی در محل نماز جمعه دانشگاه تهران رفته بودم جز تکریم و احترام ندیدم. بی تردید آنها خبر علم و صنعت را شنیده بودند و مواضع من را می دانستند ولی حس درونیشان با آنچه دوستانشان در دانشگاه علم و صنعت بروز داده بودند متفاوت بود. همچنان که مطمئن هستم اگر با آن عزیزان نیز در خلوت بنشینیم و حرف بزنیم با هم شاید مخالف اما دوست خواهیم بود.
بزرگی نقل می کرد که به فاصله یک روز در دو مجلس عروسی از دو جناح شرکت کرده بوده است. اصلاح طلب ها همه شاد و شنگول بوده اند و با هم حرف می زده اند و بگو بخند می کرده اند و در آن طرف در مجلس به اصطلاح اصولگراها همه ساکت و مغموم، وکسی رغبت صحبت با دیگری را نداشته است. آنها احساس می کنند همه چیز را دارند از دست می دهند ومغموم هستند و سبزها امیدوارند توفیق هایی بدست بیاورند و حقوقشان را استیفا کنند و به همین دلیل شاداب و امیدوارند.
داستان آقای نوری زاد و زلزله ای که به تنهایی در جناح مقابل ایجاد کرد کم چیزی نبوده و نیست. او از استوانه های اصولگرایی بود و هنوز هم شاید باشد چرا که او باورهای خود را کنار نگذاشته است بلکه در مورد مصادیق اصولگرایی راه خطای دوستانش را نپیموده و بجای جناح گرایی حق را برگزیده است. او اکنون با همان ایمانی که داشت تلاش کرده و می کند دوستانش را و کسانی را که به آنها ارادت قلبی دارد از مسیر خطا بازگرداند.
آقای شمخانی در برنامه “دیروز، امروز، فردا” نمونه ای بود از کسانی که تا کنون سکوت کرده اند. مجری “خود زرنگ پندار” برنامه که می خواست شمخانی را وادار به سخنانی که خود می خواست بکند نه تنها پاسخ درخور نگرفت بلکه هر چه کوفت به سر خودش خورد. بعد رفت در سایت رجانیوز دادسخن داد که دیدید چگونه ماهیت بی بصیرت، اصلاح طلب و سبز شمخانی را از زیر جلد اصولگرائیش بیرون کشیدم و رسوایش ساختم. بیچاره یادش رفته است که چه می خواست و چه شد.
آخرین ماجرا از این دست، انتخابات هیأت رئیسه اخیر مجلس است. در مجلسی که حداکثر ۵۵ نماینده اصلاح طلب در آن بوده است، نامزد آنها برای نایب رئیسی مجلس ۱۱۵ رای آورده است. این در حالیست که اخیرا تلاشهای گسترده ای برای مرزبندی سفت و سخت با اصلاح طلبان صورت گرفته که نمونه آن نامه منتسب به ۱۷۵ نماینده خطاب به رئیس قوه قضائیه در مورد درخواست محاکمه سران جنبش سبز بوده است. باهنر و ۶۰ نماینده مجلس ریزش کرده اند. آنها به دلیل عدم حمایت از احمدی نژاد متهم به فقدان بصیرت هستند. اگرنه همه، حتما رویش دوباره برخی از آنها در این سو خواهد بود. این در حالیست که طرفداران دولت گمان کرده اند صدر حامی احمدی نژاد است و باهنر مخالف او و تلاش کرده اند که آنها را جابجا کنند. چه زود خواهد بود که ببینند چنین نبوده و دیگر کسی برای آنها تخم دو زرده نخواهد کرد.
دفاع از احمدی نژاد و در زمره اصولگرایانی بودن که ناگزیر شده اند از او حمایت کنند، بسیار سخت شده است. هر روز عده ای به این نتیجه می رسند که برای که و برای چه باید این مقدار هزینه پرداخت و این مقدار بار بدنامی را بر دوش کشید. آغوش جنبش سبز بر روی این دسته از عزیزان باز است. به گمان من گذشته آنان هر گاه به این سو بیایند، بخشوده خواهد شد اما اگر دیر بجنبند ممکن است فراموش نشود.
منبع: وبلاگ علی شکوری راد

هیچ نظری موجود نیست: